ح. جوشنلو
برای اینکه سخنی معمولی تبدیل به شعر شود باید یک سری ویژگی ها به آن افزوده شود. اینکه این ویژگی ها چیستند را فرهنگ و تفکر و سلیقهی ادبی هر نسل از مردم یک حوزهی فرهنگی مشخص میکند. این ویژگی ها عقلی و منطقی و پیشینی نیستند و از آسمان هم نازل نمی شوند. برای مثال یک فرهنگی وجود وزن عروضی را برای شعر ضروری می داند اما دیگری نمی داند. آن هم که یک روزی ضروری می دانست ممکن است ازفردا نداند.
باری، این ویژگیها را که سخن معمولی را تبدیل به شعر می کنند، می توان بطور کلی به سه دسته تقسیم کرد:
1- ویژگی های محتوایی
ویژگیهای محتوایی مربوط است به درونمایهی شعر و آنچه که در پس کلمات و ساختار گفته یا به تصویر کشیده می شود. در سنت ادبی شعر فارسی برای هر قالب شعری یک دسته مضامین خاص در نظر می گرفتند. مثلا درونمایهی غزل معمولا عاشقانه یا عارفانه بوده است و درونمایه قطعه معمولا مطالب اخلاقی و تعلیمی و مدح و هجو بوده است. با ظهور شعر نو هم در عرصه ادب فارسی تحولی سترگ در درونمایه شعر رخ داد و بستری فراهم شد که چیزهایی که تا دیروز در شعر گفته نشده بود امروز گفته شود.
از سویی اینکه چه جور معنایی حق دارد به قالب شعر در آید نیز باید اینجا بررسی شود. آیا می توان یک حرف معمولی و رومزه را در قالب شعر گفت؟ آیا می توان در شعر حرف سیاسی زد؟ آیا آنچه در شعر گفته می شود باید حتما از احساس و عاطفه سرچشمه گرفته باشد؟ آیا شعر باید انعکاس شرایط اجتماعی هر دوره باشد؟
از سویی در در ادبیات فارسی پاره ای از شعبده بازی های معنایی وجود دارد که آنها را "صور خیال" می گفته اند و حاصل تصرف نیروی تخیل شاعر در طبیعت است که عبارتند از تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه و چیزهایی از این دست. اینها هم مربوط به قمرو محتوایی و درونی شعر هستند و بکارگیری آنها در شعر فارسی بسیار شابع است.
علاوه بر درونمایهها و تخیل، پاره ای آرایه های ادبی نیز وجود دارند که در سنت ادبی ما آنها را به حق" آرایههای معنوی" می نامیده اند. از جمله مراعات نظیر، تلمیح، تناقض، ایهام و ... .به کارگیری این آرایه ها هم ممکن است از ویژگی های درونی شعر محسوب شود.
2- ویژگی های لفظی و زبانی
شرایط و ویژگیهایی هستند که به لفظ و زبان شعر مربوط می شوند. بکارگیری "آرایههای لفظی" در سنت ادبی شعر فارسی در این دسته جای می گیرد؛ از جمله سجع، جناس، موازنه، واج آرایی و ... . به کار بردن خرق عادتها در زبان چون آراکائیسم (باستانگرایی) و بکارگیری واژه های ویژه ای که معمولا در زبان هرروزی به کار نمی روند، نیز، از این دسته است. اینکه الفاظ به کار رفته در شعر، همچنین بازی های لفظی و فاصله گرفتن از زبان هرروزی باید چگونه و در چه حدی باشد عامل بسیار تعیین کننده ایست در آنچه که شعر نامیده می شود.
3- ویژگیهای ساختاری
ویژگی های ساختاری ویژگی هایی هستند که به ساختار و فرم کلی آنچه که شعر نامیده می شود مربوطند. مانند قالب شعر، تقسیم شعر به مصرعها و تساوی یا عدم تساوی و تعداد آنها، وجود قافیه در جایگاههایی خاص و حتی چگونه نوشتن شعر روی کاغذ و وزن شعر. وزن هم البته انواعی دارد که ممکن است هرنوعش درجایی مقبول افتد؛ وزن کمّی (مانند آنچه در عربی و فارسی هست و من در این نوشتار آنرا عروضی نامیده ام)، وزن ضربی (تکیه ای)، وزن آهنگی ، وزن عددی و وزن ضربی-هجایی (مانند شعر انگلیسی امروز).
***
در آنچه گذشت؛ تلاش کردم برای هر دسته تعدادی ویژگی بالقوه را لیست کنم و البته باز هم تاکید می کنم که تعیین لزوم یا عدم لزوم یا حتی ممنوعیت این شرایط و ویژگیها نه عقلی و منطقی است و نه شرعی. بلکه به فرهنگ و سلیقهی ادبی یک قوم مربوط است و ممکن است در زمانها و مکانهای مختلف، فرق کند.
البته برخی از نظریات ادبی می کوشند همهی این ویژگیهای پراکنده را در یک ویژگی اساسی جمع کنند، همانند نظریه ادبی فرمالیستهای روسی که آنچه که سخن معمولی را تبدیل به شعر می کند را بطور کلی "آشناییزدایی از زبان" می دانند. من همواره برای اینگونه نظریات ارج و قرب زیادی قائل هستم و تلاش پردازندههای آنها را می ستایم و از آنها بهره می برم. اما در این نوشتار کوتاه من وارد آوردگاه نظریههای ادبی نمی شوم و به ذکر اینکه بطور کلی یک سری شرایط برای تبدیل کلام معمولی و هرروزی به شعر لازم است اکتفا می کنم.
***
وزن عروضی نیز یکی از ویژگی های محتمل است که موجب می شود کلام معمولی به شعر تبدیل شود. به نظر من باید وزن را جزء ویژگی های ساختاری (در قسیم بالا) بدانیم. هرچند اگر هم آنرا جزء ویژگی های لفظی و زبانی بدانیم، اتفاقی نمی افتد.
در مورد وزن شعر باید کلنگری را کنار بگذاریم و وارد زبان و ادبیات فارسی خودمان شویم. در این فرهنگ تا پیش از نیما بین این همه شاعر و ادیب، هیچ کس به طور جدی به مخیله اش خطور نکرده بود که می توان جور دیگر هم شعر گفت. وزن عروضی و برابر بودن مصراع ها و قرار گرفتن قافیه در جایگاههایی از پیش مشخص، از اجزای لاینفک شعر محسوب می شد. البته نمی توان بر پیشینیان خرده گرفت، آنها فرزند تفکر و شرایط زمانهی خویش بوده اند.
نیما که آمد سینه سپر کرد و شجاعانه به جنگ سنت رفت و گفت می توان طور دیگر هم شعر گفت. او علاوه بر اصلاحاتی که در درونمایهی شعر فارسی کرد، در زبان و ساختار شعر، به کوتاه و بلند کردن مصرعها و غیر متعین کردن جای قافیه پرداخت - بعدها شاملو هم گفت میتوانیم عنصر وزن عروضی را هم بطور کلی حذف کنیم و بازهم آنچه باقی می ماند شعر باشد. او اصلی ترین رکن لفظی و ظاهری شعر سنتی فارسی را حذف کرد و لذا مجبور شد به شدت عناصر معنایی و محتوایی، لفظی وزبانی شعرش را تقویت کند. او با حذف وزن شعر توانست آثاری خلق کند که از سوی بسیاری از فارسی زبانان شعر محسوب شد.
نتیجه آنکه در سلیقهی ادبی کنونی فارسی زبانان، پس از ظهور نیما و شاملو و پیروانشان، وزن دیگر برای شعر فارسی نه شرط کافی است و نه شرط لازم. یعنی صرف آهنگین و موزون بودن کلامی، آنرا به شعر تبدیل نمی کند. چه بسیار کلامهای موزون که از هرگونه زیبایی و شعریت تهی هستند- می توان کلامهای موزون اینچنینی را "نظم" نامید. هر کلام موزونی شعر نیست و صرف موزون بودن یک سخن را به شعر تبدیل نمی کند.
برای اینکه سخنی معمولی تبدیل به شعر شود باید یک سری ویژگی ها به آن افزوده شود. اینکه این ویژگی ها چیستند را فرهنگ و تفکر و سلیقهی ادبی هر نسل از مردم یک حوزهی فرهنگی مشخص میکند. این ویژگی ها عقلی و منطقی و پیشینی نیستند و از آسمان هم نازل نمی شوند. برای مثال یک فرهنگی وجود وزن عروضی را برای شعر ضروری می داند اما دیگری نمی داند. آن هم که یک روزی ضروری می دانست ممکن است ازفردا نداند.
باری، این ویژگیها را که سخن معمولی را تبدیل به شعر می کنند، می توان بطور کلی به سه دسته تقسیم کرد:
1- ویژگی های محتوایی
ویژگیهای محتوایی مربوط است به درونمایهی شعر و آنچه که در پس کلمات و ساختار گفته یا به تصویر کشیده می شود. در سنت ادبی شعر فارسی برای هر قالب شعری یک دسته مضامین خاص در نظر می گرفتند. مثلا درونمایهی غزل معمولا عاشقانه یا عارفانه بوده است و درونمایه قطعه معمولا مطالب اخلاقی و تعلیمی و مدح و هجو بوده است. با ظهور شعر نو هم در عرصه ادب فارسی تحولی سترگ در درونمایه شعر رخ داد و بستری فراهم شد که چیزهایی که تا دیروز در شعر گفته نشده بود امروز گفته شود.
از سویی اینکه چه جور معنایی حق دارد به قالب شعر در آید نیز باید اینجا بررسی شود. آیا می توان یک حرف معمولی و رومزه را در قالب شعر گفت؟ آیا می توان در شعر حرف سیاسی زد؟ آیا آنچه در شعر گفته می شود باید حتما از احساس و عاطفه سرچشمه گرفته باشد؟ آیا شعر باید انعکاس شرایط اجتماعی هر دوره باشد؟
از سویی در در ادبیات فارسی پاره ای از شعبده بازی های معنایی وجود دارد که آنها را "صور خیال" می گفته اند و حاصل تصرف نیروی تخیل شاعر در طبیعت است که عبارتند از تشبیه، استعاره، مجاز، کنایه و چیزهایی از این دست. اینها هم مربوط به قمرو محتوایی و درونی شعر هستند و بکارگیری آنها در شعر فارسی بسیار شابع است.
علاوه بر درونمایهها و تخیل، پاره ای آرایه های ادبی نیز وجود دارند که در سنت ادبی ما آنها را به حق" آرایههای معنوی" می نامیده اند. از جمله مراعات نظیر، تلمیح، تناقض، ایهام و ... .به کارگیری این آرایه ها هم ممکن است از ویژگی های درونی شعر محسوب شود.
2- ویژگی های لفظی و زبانی
شرایط و ویژگیهایی هستند که به لفظ و زبان شعر مربوط می شوند. بکارگیری "آرایههای لفظی" در سنت ادبی شعر فارسی در این دسته جای می گیرد؛ از جمله سجع، جناس، موازنه، واج آرایی و ... . به کار بردن خرق عادتها در زبان چون آراکائیسم (باستانگرایی) و بکارگیری واژه های ویژه ای که معمولا در زبان هرروزی به کار نمی روند، نیز، از این دسته است. اینکه الفاظ به کار رفته در شعر، همچنین بازی های لفظی و فاصله گرفتن از زبان هرروزی باید چگونه و در چه حدی باشد عامل بسیار تعیین کننده ایست در آنچه که شعر نامیده می شود.
3- ویژگیهای ساختاری
ویژگی های ساختاری ویژگی هایی هستند که به ساختار و فرم کلی آنچه که شعر نامیده می شود مربوطند. مانند قالب شعر، تقسیم شعر به مصرعها و تساوی یا عدم تساوی و تعداد آنها، وجود قافیه در جایگاههایی خاص و حتی چگونه نوشتن شعر روی کاغذ و وزن شعر. وزن هم البته انواعی دارد که ممکن است هرنوعش درجایی مقبول افتد؛ وزن کمّی (مانند آنچه در عربی و فارسی هست و من در این نوشتار آنرا عروضی نامیده ام)، وزن ضربی (تکیه ای)، وزن آهنگی ، وزن عددی و وزن ضربی-هجایی (مانند شعر انگلیسی امروز).
***
در آنچه گذشت؛ تلاش کردم برای هر دسته تعدادی ویژگی بالقوه را لیست کنم و البته باز هم تاکید می کنم که تعیین لزوم یا عدم لزوم یا حتی ممنوعیت این شرایط و ویژگیها نه عقلی و منطقی است و نه شرعی. بلکه به فرهنگ و سلیقهی ادبی یک قوم مربوط است و ممکن است در زمانها و مکانهای مختلف، فرق کند.
البته برخی از نظریات ادبی می کوشند همهی این ویژگیهای پراکنده را در یک ویژگی اساسی جمع کنند، همانند نظریه ادبی فرمالیستهای روسی که آنچه که سخن معمولی را تبدیل به شعر می کند را بطور کلی "آشناییزدایی از زبان" می دانند. من همواره برای اینگونه نظریات ارج و قرب زیادی قائل هستم و تلاش پردازندههای آنها را می ستایم و از آنها بهره می برم. اما در این نوشتار کوتاه من وارد آوردگاه نظریههای ادبی نمی شوم و به ذکر اینکه بطور کلی یک سری شرایط برای تبدیل کلام معمولی و هرروزی به شعر لازم است اکتفا می کنم.
***
وزن عروضی نیز یکی از ویژگی های محتمل است که موجب می شود کلام معمولی به شعر تبدیل شود. به نظر من باید وزن را جزء ویژگی های ساختاری (در قسیم بالا) بدانیم. هرچند اگر هم آنرا جزء ویژگی های لفظی و زبانی بدانیم، اتفاقی نمی افتد.
در مورد وزن شعر باید کلنگری را کنار بگذاریم و وارد زبان و ادبیات فارسی خودمان شویم. در این فرهنگ تا پیش از نیما بین این همه شاعر و ادیب، هیچ کس به طور جدی به مخیله اش خطور نکرده بود که می توان جور دیگر هم شعر گفت. وزن عروضی و برابر بودن مصراع ها و قرار گرفتن قافیه در جایگاههایی از پیش مشخص، از اجزای لاینفک شعر محسوب می شد. البته نمی توان بر پیشینیان خرده گرفت، آنها فرزند تفکر و شرایط زمانهی خویش بوده اند.
نیما که آمد سینه سپر کرد و شجاعانه به جنگ سنت رفت و گفت می توان طور دیگر هم شعر گفت. او علاوه بر اصلاحاتی که در درونمایهی شعر فارسی کرد، در زبان و ساختار شعر، به کوتاه و بلند کردن مصرعها و غیر متعین کردن جای قافیه پرداخت - بعدها شاملو هم گفت میتوانیم عنصر وزن عروضی را هم بطور کلی حذف کنیم و بازهم آنچه باقی می ماند شعر باشد. او اصلی ترین رکن لفظی و ظاهری شعر سنتی فارسی را حذف کرد و لذا مجبور شد به شدت عناصر معنایی و محتوایی، لفظی وزبانی شعرش را تقویت کند. او با حذف وزن شعر توانست آثاری خلق کند که از سوی بسیاری از فارسی زبانان شعر محسوب شد.
نتیجه آنکه در سلیقهی ادبی کنونی فارسی زبانان، پس از ظهور نیما و شاملو و پیروانشان، وزن دیگر برای شعر فارسی نه شرط کافی است و نه شرط لازم. یعنی صرف آهنگین و موزون بودن کلامی، آنرا به شعر تبدیل نمی کند. چه بسیار کلامهای موزون که از هرگونه زیبایی و شعریت تهی هستند- می توان کلامهای موزون اینچنینی را "نظم" نامید. هر کلام موزونی شعر نیست و صرف موزون بودن یک سخن را به شعر تبدیل نمی کند.
از سویی وزن، شرط لازم شعر هم نیست. یعنی اینطور نیست که هر کلامی که بخواهد شعر باشد باید حتما موزون باشد. کما اینکه می بینیم امروز فارسی زبانان و بسیاری از اهل ادب نوشتههای غیر موزون را به عنوان شعر پذیرفته اند. همین دلیل کافی است که بگوییم موزون بودن، شرط لازم برای شعر نیست. این تغییر وزن ِ "وزن" شعر در ترازوی سیلقهی ادبی نوین، در راستای دگرگونیهای اخیر شعر فارسی، یک شاهد بارز برای این گفته است که "چیستی شعر" را فرهنگ جاری و زنده مردم مشخص می کند نه چیز دیگر.
و در آخر اینکه بعضیها هستند که با وزن شعر مخالفند و شعر موزون را از اساس نمی پسندند. در مقابل چنین موضعی باید گفت اگر یک شاعری بتواند شعری بگوید که همه ویژگیهای لازم شعریت را داشته باشد و شعرش به دلها بنشیند و مقبول واقع شود و در کنار این همه، بتواند کلامش را به وزن هم بیاراید چه عیبی دارد؟ شعر کسی چون مهدی اخوان ثالث که همهی ویژگی های شعری را -چه لفظی و چه معنوی و چه ساختاری- داراست و در کنار همهی اینها به جادوی وزن هم آراسته است، به نظر من از شعرهایی که همین ویژگی ها را دارند اما موزون نیستند هنرمندانهتر است. / گفتاورد
جالب بود . ولی یک پرسش !
پاسخحذفگفتید که میتوان وزن را کاملا حذف کرد و در عوض شعر را به جادوی کلام آمیخت . اما بسیاری از کلامهای زیبا و پر آرایه وجود دارند که حتی با جملات منقطع نیز نوشته میشوند ولی دیگران آنها را شعر نمیخوانند ؛ دلیل چیست ؟
چند روز پیش لینکی انتقادی در مورد همین موضوع در یکی از وبلاگها دیدم .
دیگران شعر نمی دانند. اما شما می توانید بدانید.
پاسخحذفUltimately, literature is nothing but carpentry. With both you are working with reality, a material just as hard as wood.
پاسخحذفMarquez, Gabriel Garcia
نقل قولی از مارکز که روز جمعه به مناسبت تولدش شنیدم و آن را بی ارتباط به بحث شما ندیدم.
ممنونم
پاسخحذف