ح. جوشنلو
1- من شخصا بر این باورم که نیازی نیست در مقابل همه واژه های بیگانه معادل فارسی بیابیم یا بسازیم. بخصوص آن دسته از واژه های فرنگی که کاملا برخاسته از فرهنگ غرب هستند و پیشینه ای در فرهنگ ما ندارند و بویژه اینکه به مرور زمان در زبان فارسی و گفتار فارسی زبانان هم جا افتاده باشند. مانند واژه هایی چون تلوزیون ، رادیو، اینترنت، سوژه، ابژه، وبلاگ و اینترنت. جالب است که فرهنگستان زبان فارسی که دائما در معرض نقد و طعن و نفرین نویسندگان است در بعضی از موارد این حکمت را در یافته[1]، اما بسیاری دیگر هنوز در نیافته اند و در پروسه برابر سازیشان همه روزه معادل های جورواجور و بیقاعده خلق می کنند و آنقدر پیش رفته اند که مثلا برای "اینترنت" برابرهای سلبقه ای و مضحک مانند "اندرنگار" یا "تارکده" را به کار برده اند.[2]
نکته دیگر اینکه اگر هم بپذیریم که حتما باید برای همه کلمات فرنگی معادلی گذاشت به نظر من این کار باید در آغاز ورود آن پدیده و کلمه در فضای فرهنگی فارسی زبان باشد نه پس از اینکه آن کلمه فرنگی جا افتاد و ملکه ذهن مردم شد. بنابراین برای واژه هایی با توصیف بالا، این همه تلاش بیهوده است.
2- حال بیاییم پیشنهادهایی که برای برایریابی (سازی) واژه های "وبلاگ" و"وبسایت"، از سوی مرزبانان زبان فارسی و پیروان نظریه زبان سره، مطرح شده را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم. معمولا در برابر "وبسایت" از معادل "تارنما" و برای "وبلاگ" از "تارنگار" استفاده می نمایند.
در انگلیسی نخستین معنایی که از "web" فهمیده می شود "تار عنکبوت" است. در Concise Oxford English Dictionary در مقابل این کلمه به عنوان اولین تعریف می خوانیم:
اما در فارسی وقتی می گوییم "تار" هیچ گاه در مرحله نخست معنای "شبکه" به ذهن نمی رسد . اولین چیزی که به ذهن می رسد رشته و ریسمان و نخ است و سیم یا مو یا ساز و ... سپس در معنای "کدر" هم به کار می رود. و شاید در معنای مقابل "پود"و تا آن را با مضاف الیه "عنکبوت" به کار نبریم آن معنا را نمی رساند. این است که من کلمه "تار" را معادل خوبی برای "وب" نمی دانم.
و اما در مورد "نما" و "نگار". این نامگذاریها بر چه اساسی بوده؟ نماییدن به معنای نشان/نمایش دادن است. این برابر از کجا آمده است؟ در کلمه انگلیسی website که ردپایی از این معنا وجود ندارد. از سوی دیگر مگر در وبلاگ چیزی نمایش داده نمی شود و در وبسایت چیزی نگاشته نمی شود؟
البته شکی نیست که بین نگاشتن (به معنای نوشتن) و"وبلاگ" ارتباط معنایی عمیقی وجود دارد اما برعکس بین"وبسایت" و "نماییدن" ارتباط معنایی مشهودی یافت نمی شود. از سویی به نظر می رسد "نگار" که بن مضارع است در ترکیب "تارنگار" به آن حالت فاعلی داده و با این حساب معنای "تارنگار" می شود "نگارندهء وب" که این به نظر درست نیست.
آشکار است که این برابریابی ها بدون پژوهش در کاربرد این پدیده ها در فرهنگ و زبان اروپایی و معنای تحت اللفظی دوکلمه website و weblog بوده است. [3]
3-در آخر به نظر من، اگر خود را ملزم به استفاده از برابر فارسی بدانیم (که من هیچگاه معتقد نیستم چنین است) برای وبسایت بهترین برابر را "پایگاه اینترنتی" می بینم که البته امروزه این برابرواژه، کاربرد زیادی هم دارد. زیرا "سایت" site در انگلیسی به معنای پایگاه است و وب هم در اینجا یعنی شبکهء اینترنت. البته درست است که "پایگاه اینترنتی" کمی طولانی است و بکار بردنش برای مفهومی که می تواند یک نام بسیط داشته باشد سخت است. اما تا وقتی که معادلی بسیط و سنجیده و درست آیین پیشنهاد نشده مجبوریم به این ترکیبهای دوکلمه ای دل خوش باشیم. برای وبلاگ هم من "وبنوشت" را ترجیح می دهم.
پینوشت
[1]- ر.ک. واژه «اینترنت» معادل فارسی نخواهد داشت
نیز ر.ک. توضیحات داریوش آشوری در فرهنگ علوم انسانی- ویراست دوم- ص 45 به بعد
حال که بازار معادلسازی گرم است بگذارید یکی هم من بسازم: ازین پس بجای "اینترنت" بگویید "تارآباد".
[2]- رضا مرادی غیاثآبادی به زیبایی تمام به این نکته پرداخته است که بدلیل دلنشینی سخنانش مستقیما آنرا نقل می کنم:
1- من شخصا بر این باورم که نیازی نیست در مقابل همه واژه های بیگانه معادل فارسی بیابیم یا بسازیم. بخصوص آن دسته از واژه های فرنگی که کاملا برخاسته از فرهنگ غرب هستند و پیشینه ای در فرهنگ ما ندارند و بویژه اینکه به مرور زمان در زبان فارسی و گفتار فارسی زبانان هم جا افتاده باشند. مانند واژه هایی چون تلوزیون ، رادیو، اینترنت، سوژه، ابژه، وبلاگ و اینترنت. جالب است که فرهنگستان زبان فارسی که دائما در معرض نقد و طعن و نفرین نویسندگان است در بعضی از موارد این حکمت را در یافته[1]، اما بسیاری دیگر هنوز در نیافته اند و در پروسه برابر سازیشان همه روزه معادل های جورواجور و بیقاعده خلق می کنند و آنقدر پیش رفته اند که مثلا برای "اینترنت" برابرهای سلبقه ای و مضحک مانند "اندرنگار" یا "تارکده" را به کار برده اند.[2]
نکته دیگر اینکه اگر هم بپذیریم که حتما باید برای همه کلمات فرنگی معادلی گذاشت به نظر من این کار باید در آغاز ورود آن پدیده و کلمه در فضای فرهنگی فارسی زبان باشد نه پس از اینکه آن کلمه فرنگی جا افتاد و ملکه ذهن مردم شد. بنابراین برای واژه هایی با توصیف بالا، این همه تلاش بیهوده است.
2- حال بیاییم پیشنهادهایی که برای برایریابی (سازی) واژه های "وبلاگ" و"وبسایت"، از سوی مرزبانان زبان فارسی و پیروان نظریه زبان سره، مطرح شده را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم. معمولا در برابر "وبسایت" از معادل "تارنما" و برای "وبلاگ" از "تارنگار" استفاده می نمایند.
در انگلیسی نخستین معنایی که از "web" فهمیده می شود "تار عنکبوت" است. در Concise Oxford English Dictionary در مقابل این کلمه به عنوان اولین تعریف می خوانیم:
a network of fine threads constructed by a spider from fluid secreted by its spinnerets, used to catch its prey
این معنا مهیای آن است که از آن بصورت مجازی برای رساندن معنای "شبکه" استفاده کنیم. چون برجسته ترین ویژگی تار عنکبوت شبکه ای بودن ان است. به همین علت دومین معنای این واژه در آکسفورد چنین ضبط شده است: a complex system of interconnected elements. ▶(the Web) the World Wide Web
این تعریف دقیقا آشکار می کند که علت استفاده از واژه "web" (تار عنکبوت) برای "اینترنت" خاصیت "شبکه" ای و در هم تنیده بودن عناصر تار عنکبوت است.اما در فارسی وقتی می گوییم "تار" هیچ گاه در مرحله نخست معنای "شبکه" به ذهن نمی رسد . اولین چیزی که به ذهن می رسد رشته و ریسمان و نخ است و سیم یا مو یا ساز و ... سپس در معنای "کدر" هم به کار می رود. و شاید در معنای مقابل "پود"و تا آن را با مضاف الیه "عنکبوت" به کار نبریم آن معنا را نمی رساند. این است که من کلمه "تار" را معادل خوبی برای "وب" نمی دانم.
و اما در مورد "نما" و "نگار". این نامگذاریها بر چه اساسی بوده؟ نماییدن به معنای نشان/نمایش دادن است. این برابر از کجا آمده است؟ در کلمه انگلیسی website که ردپایی از این معنا وجود ندارد. از سوی دیگر مگر در وبلاگ چیزی نمایش داده نمی شود و در وبسایت چیزی نگاشته نمی شود؟
البته شکی نیست که بین نگاشتن (به معنای نوشتن) و"وبلاگ" ارتباط معنایی عمیقی وجود دارد اما برعکس بین"وبسایت" و "نماییدن" ارتباط معنایی مشهودی یافت نمی شود. از سویی به نظر می رسد "نگار" که بن مضارع است در ترکیب "تارنگار" به آن حالت فاعلی داده و با این حساب معنای "تارنگار" می شود "نگارندهء وب" که این به نظر درست نیست.
آشکار است که این برابریابی ها بدون پژوهش در کاربرد این پدیده ها در فرهنگ و زبان اروپایی و معنای تحت اللفظی دوکلمه website و weblog بوده است. [3]
3-در آخر به نظر من، اگر خود را ملزم به استفاده از برابر فارسی بدانیم (که من هیچگاه معتقد نیستم چنین است) برای وبسایت بهترین برابر را "پایگاه اینترنتی" می بینم که البته امروزه این برابرواژه، کاربرد زیادی هم دارد. زیرا "سایت" site در انگلیسی به معنای پایگاه است و وب هم در اینجا یعنی شبکهء اینترنت. البته درست است که "پایگاه اینترنتی" کمی طولانی است و بکار بردنش برای مفهومی که می تواند یک نام بسیط داشته باشد سخت است. اما تا وقتی که معادلی بسیط و سنجیده و درست آیین پیشنهاد نشده مجبوریم به این ترکیبهای دوکلمه ای دل خوش باشیم. برای وبلاگ هم من "وبنوشت" را ترجیح می دهم.
پینوشت
[1]- ر.ک. واژه «اینترنت» معادل فارسی نخواهد داشت
نیز ر.ک. توضیحات داریوش آشوری در فرهنگ علوم انسانی- ویراست دوم- ص 45 به بعد
حال که بازار معادلسازی گرم است بگذارید یکی هم من بسازم: ازین پس بجای "اینترنت" بگویید "تارآباد".
[2]- رضا مرادی غیاثآبادی به زیبایی تمام به این نکته پرداخته است که بدلیل دلنشینی سخنانش مستقیما آنرا نقل می کنم:
"مدتی پیش در روستایی دورافتاده در فراهان، پیرزنی روستایی گریبانم را گرفت که: «گذر را نیالا که شب میچُری و میچایی!» این عبارت شیوا را از آن رو آوردم که به باور این کمترین، مسئله اصلی در ذات زبان فارسی و گویشوران آن نیست؛ بلکه دشواریهای است که نوکیسهگان شهرنشین با دخالتهای بیجا و واژهسازیهای دلخواهانه و بیپایه رواج دادهاند. اینروزها هر کسی که دو کتاب میخواند، هوس واژهسازی و سرهنویسی تخیلی به سرش میزند. مثلاً اگر واژههای «ایمیل»، «وبلاگ» و «وبسایت» تقریباً در سراسر جهان به همین شکل بکار میرود و هیچکس هوس معادلسازی برای آن به سرش نمیزند، ما بدون اینکه برای ایجاد یا توسعه و تکمیل آنها کوشیده باشیم، فقط تمایل به دستکاری در نامهای آنها را داریم. چون اینکار نیاز به هیچ سواد و خرج و دردسری ندارد. وقت آزاد و کرسی گرم و ذهن خیالباف میخواهد که این آخری (بزنم به تخته) مثل چاههای نفت و گاز ما، جوشان و خروشان است: تارنما، تارنگار، تارنوشت، تارگاه، رایانامه، رایاننامه، رایانویس، رایاننما، وبگاه، وبنوشت، وبکده، وبخانه، پست الکترونیک و خیلی کلمههای بامزه و بیمزهٔ دیگر. در حالیکه واژه «ایمیل» با «میل» ایرانی خاستگاهی مشترک دارند و هردو دلالت بر پست و چاپار میکنند."[3]- به وبلاگ چیست؟ از همین نویسنده مراجعه کنید.
با شما موافق ام. در هر حال زبان وسیله است و خود هدف نیست و آنچه معنای آن در زبان روشن باشد به هر زبانی که باشد اشکالی ندارد. مثلا مردم خودشان ماکرو ویو را تبدیل کردند به ماکرو فر و حالا می دانند ماکرو فر چیست ولی آنچه را که نیاز دارند وارد زبان شود شاید معنی "ماکرو" است که نمی فهمند. البته این شاید مثال خوبی نباشد در کل منظور من نیاز به واژه سازی برای مفاهیمی است که شاید در غیر اینصورت هیچوقت مردم معنی آن را به درستی درنیابند یا نتوانند ارتباط کلامی آن را با مفاهیم دیگر درک کنند.
پاسخحذفسره نویسی که خود مقوله دیگری است.......اگر چه در نفس خود چیز بدی نیست اما گاه می شود که باید از آن به خدای خود پناه بریم ...
بله خانوم بهادرانی و البته بر همه اینها باید اغراض و مقاصد سیاسی و ایدئولوژیک را هم افزود چرا که مقوله زیان در ایران از منظر سیاسی و ایدئولوژیک به شدت استراتژیک است و نوع واکنش به سره نویسی و ستیز با بعضی زبانهای خارجی و برعکس به استقبال برخی دیگر رفتن، همه و همه منشا سیاسی و ایدئولوژیک دارد که گاه می شود که باید از شر اینها هم به خدا پناه برد.
پاسخحذفخوشحالم که پیشتر دیدگاهتان را درباره ی این مسئله پرسیده بودم.
پاسخحذفدر کل که خودتان می دانید با واژه سازی همداستانم. ولی با رویکردهای نامنطقی و نادانشورانه ( که گاه خودم هم دچارشان بوده ام ) نه.
ولی ببینید با مسخره کردن چیزی را از اعتبار انداختن ( گیرم اعتباری هم نداشته باشد ) کار درستی نیست که آقای غیاث آبادی کرده اند. من گمان می کنم این دانشمندان ِ زباندان ما به جای این که تنها و تنها غر بزنند باید کاری علمی بکنند. اگر این کار را درست نمی دانند با دلیل و استدلال سخن بگویند و اگر هم می دانند که باید دست به کار بشوند.
تازه به دید من این که این واژه جهانی است و ... دلیل بسنده ای برای کاربردش نیست ؛ اگر بشود برابری برایش یافت.
پیش از این هم گفتم که امروزه شمار واژه هایی که ریشه ی غربی دارند و ما آنها را نداریم فزاینده است و با این روند آینده ی زبان گمان نمی کنم خوب باشد.
جدا از این ها خودتان با رایانامه موافق هستید یا نه ؟
... کوتاه آن که به دید من اگر این برابرها را کسانی بسازند که زبانشناس و زباندانند ، می تواند سودمند باشد البته با پاسداشت ِ شرط دوم و کمابش شرط نخست ِ شما.
درود برشما
پاسخحذفآقای غیاث آبادی متخصص زبان نیست و ادعایی هم در این زمینه ندارد و آن پست ایشان صرفا یک اظهار نظر سلیقه ایست و البته به نظر من معقول.
این که تعداد واژه های جهانی دخیل زیاد است و آینده زبانمان معلوم نیست چه می شود هم هرچند حرف شما از منظر ناسیونالیستی بسیار منطقی است و باید زبانهای ملی فکری برای این قضیه بکنند (البته برای من شخصا زیاد بودن واژه های دخیل اضطرابی ایجاد نمی کند)اما در نظر داشته باشید آسیب واژه سازی های سلیقه ای و غیر علمی و بعضا مضحک هم کمتر از فزونی کلمات دخیل نیست.
رایانامه تا انجایی که من میدانم به تصویب فرهنگستان هم رسیده و به نظر من واژه درستآیینی است و زیبا هم هست. حال اینکه بگوییم "رایانامه" و یا "ایمیل" بیشتر امری غیر زبانی است.