ح. جوشنلو
علی حصوری در کتاب کوچک "ضحاک" که در سال 1378 منتشر کرده، بر این باور است که علت بدگوییها نسبت به ضحاک و عرب و اژدها و اهریمن و حرامزاده خواندن او در ادبیان دورهی میانه و شاهنامه، آنست که او شاهخدایی مردمی و طرفدار جامعهی اشتراکی و بدون طبقه بوده است.
همانطور که میدانیم، قبل از رشد جامعه و بوجود آمدن کمبود در منابع اقتصادی، بشر نخستین در یک جامعهی اشتراکی ابتدایی (=به قول مارکسیستها "کمون اولیه") به سر میبرده است؛ در چنین جامعهای مالکیت خصوصی بر زمین و نیروی کار معنایی نداشته و اعضای جامعهی بشری هر یک به قدر نیاز خود از منابع طبیعی بهره میبرده اند و بخصوص نشانی از وجود طبقات اجتماعی و اینکه گروهی کار کنند و گروه دیگر از حاصل کار آنها بهره ببرند در میان نبوده است.
به مرور زمان بدلیل تکامل وسائل تولید و کمبود امکانات، شرایط اجتماعی به گونهای رقم خورد که این جامعهی اشتراکی اولیه، دستخوش تقسیم کار شد و نخستین طبقات اجتماعی شکل گرفت. در این نظام طبقاتی جدید، خواهناخواه گروهی کار میکردند و گروهی دیگر از دسترنج آنها بهره میبردند.
در جامعهی ایرانی بر پایهی اوستا، شکلگیری نظام طبقاتی در دورهی جمشیدشاه است. (حصوری برگ 43) یعنی همان شاهی که مردم، پس از مدتی، بر او میشورند و بجایش ضحاک را برمیگزینند و ضحاک پس از به قدرت رسیدن، او را به دو نیم میکند. طبقاتِ (پیشهها) نخستینِ نظامِ طبقاتیِ ایرانی عبارتند از : روحانیون، جنگجویان و در نهایت کشاورزان و دامداران. (حصوری برگ 42)
حصوری بر این باور است که «در چنین جامعهی پرچالش که کشاورزان ظاهرا در فشار دو طبقهی دیگر بودهاند مردی ظهور میکند که میخواهد جامعه را به شکل قدیم اشتراکی برگرداند» (برگ 44) و بر اساس دلایل قابل توجهی که این پژوهشگر ارائه میدهد آن مرد طرفدار مردم و جامعهی بیطبقه کسی نیست جز "ضحاک ماردوش". علت اینکه این مرد تا این پایه در ادبیات استورهای و مغانی ما محکوم و منفور است نیز به عقیدهی حصوری همین است. چرا که کار او برخلاف منافع طبقات دیگر بخصوص روحانیان بوده است و از سوی دیگر راویان استورهها نیز همگی طرفدار جامعهی طبقاتی بودهاند. (حصوری همان)
دلایلی که برای تقویت این نظر از سوی پژوهشگر ارائه شده است بطور کلی برگرفته از سه منبع است:
1- نوشتههای دینی فارسی میانه (به زبان پهلوی):
می دانیم که یکی از ویژگیهای جامعهی اشتراکی تعلق فرزندان به جامعه و نه یک پدر خاص است. از سویی در ادبیات فارسی میانه مادر ضحاک به عنوان زنی بدکار ، هرزه ، نخستین روسپی، زناکار با محارم (پسر خود) و ... معرفی می شود. بر این پایه، حصوری، اینکه در ادبیات پهلوی مادر ضحاک یک روسپی معرفی می شود را، نمایانگر آن می داند که او طرفدار جامعهی اشتراکی بوده است و دشمنان او برای تخریب شخصیتش، با توجه به این ویژگی جامعهی اشتراکی، به او چنین تهمتی زدهاند که از پدر مشخصی متولد نشده است.
نظیر چنین تهمتی از سوی مغان به مزدک که او نیز طرفدار نظام اشتراکی و تقسیم "زن و خاسته" بود، زده شده است چرا که « می دانیم مخالفان جامعهی اشتراکی ناچار باید اعضای آنرا حرام زاده و زنان آنرا روسپی بنامند و این صفت را به همین دلیل به مادر ضحاک هم دادند» (حصوری برگ 59)
دلیل دیگری که حصوری به میان می آورد اینست که در "دینکرد" آمده است: «فریدون از آن جهت ضحاک را نکشت که در صورت کشتن او زمین پر از خرفستر (حشرات) میشد.» حصوری بر این باور است که منظور از حشرات، تودهی مردم هستند (برگ24 و 52) سپس می نویسد: «این بخش از روایت بسیار اصیل، نشانهی تعلق ازدهاک به تودهی مردم و قیام رهبر یا قهرمانی از جامعهی اشتراکی اولیه است...» (برگ 24) البته به نظر می رسد همسان انگاشتن "مردم" و "حشرات" نیاز به استدلال بیشتری دارد.
2- الآثار الباقیه ابوریحان بیرونی
حصوری در برگ 47 کتاب مینویسد: «پایگاه اجتماعی ضحاک متاسفانه از اساطیر ایران حذف شده است ... تنها محقق بینظیر، ابوریحان بیرونی در قطعهی بسیار کوتاهی به او میپردازد و آنچه را دیگران نگفتهاند باز میگوید:
... پادشاهی فریدون و و فرمان او به مردم که صاحب اطرافیان و اهل و فرزندان خود بشوند و آنان را کدخدای یا خداوندِ خانه نامید و به فرمانروایی بر اهل و فرزند و ملک و امر و نهی در آنها بداشت پس از آنکه در زمان بیوراسب [=ضحاک] بیکار مانده بودند و کارهایشان به دست شیطانها و زیردستان افتاده بود و به دفع آنان ناتوان بودند و ناظر اطروش آن رسم برافگند و اشتراک زیر دستان را با مردم در کدخدایی باز گرداند...»
همانطور که مشاهده می کنید فریدون که پس از ضحاک بر مردم حاکم می شود فرمان می دهد که صاحب اهل و فرزندان خود شوید و این حکایت از جامعهی اشتراکی دورهی ضحاک می کند که فریدون در صدد برانداختن آن است.
3- شاهنامه
در شاهنامه نشانههایی وجود دارد که نظر علی حصوری را تقویت میکند. نخست اینکه در شاهنامه در ابتدای کار شاهد اقبال و هواخواهی مردمِ خسته از رنج جمشید نسبت به ضحاک هستیم و این نشانهی مردمی بودن اوست:
جهاندار ضحاک با تاج و گاه --- میان بسته فرمان او را سپاه
چو خواهد زهر کشوری صد هزار --- کمر بسته او را کند کارزار
حصوری از این بخش شاهنامه چنین نتیجه می گیرد که « نفوذ او در میان مردم از اینجا روشن می شود که اگر بخواهد از هر سرزمینی صدهزار کمربسته برای او میجنگند» (برگ 49)
دلیل دیگری که حصوری میآورد آنست که در شاهنامه همواره از "دیوان" بجای سپاهیان ضحاک سخن می رود. برای نمونه :
بیامد دمان با سپاهی گران --- همه نره دیوان جنگ آوران
حصوری مدعی می شود که منظور از "دیوان" در سراسر ادبیات هند و ایرانی "تودهی مردم" اند و « این موضوعی است که بیش از پنجاه سال از روشن شدن آن می گذرد مثلا به بخش جمشید در شاهنامه مراجعه شود» (برگ 50) گمان می کنم جناب حصوری در اینجا دلیل قاطعی بر مدعای خود نیاورده است و بهتر بود اینچنین سرسری از کنار آن نمیگذشت.
و اما مهمترین دلیلی که در شاهنامه میتوان بر اثبات این نظر در تفسیر استورهی ضحاک آورد، چند بیتی است که در آن به اقدامات فریدون پس از ضحاک اشاره شده است و از این چند بیت می توان به چند و چون کارهای ضحاک پی برد:
[فریدون] نشست از بر تخت زرین او --- بیفگند ناخوب آئین او
بفرمود کردن به در بر خروش --- که هر کس که دارید بیدار هوش
نباید که باشید با ساز جنگ --- نه زین گونه جوید کسی نام و ننگ
سپاهی نباید که با پیشه ور --- به یک روی جویند هر دو هنر
یکی کارورز و یکی گرزدار --- سزاوار هر کس پدید است کار
چو این کار آن جوید آن کار این --- پرآشوب گردد سراسر زمین
...
وز آن پس همه نامداران شهر --- کسی کش بد از تاج وز گنج بهر
برفتند بارامش و خواسته (=مال) --- همه دل به فرمانش آراسته
حصوری این ابیات را نمایانگر کاری میداند که ضحاک کرده است، یعنی از بین بردن طبقات و ایجاد جامعهای اشتراکی. فریدون نیز پس از از بین بردن ضحاک به احیاء نظام طبقاتی ایرانی و تقسیم کار دوباره میپردازد.
علی حصوری معتقد است فردوسی به دلیل اینکه خود از طبقهی دهقانان و دارای علایق طبقاتی است از بیان حقایق بالا در مورد ضحاک چشمپوشی کرده است. از سویی شاهنامه در واقع روایت کارهای شاهخدایان و پهلوانان است نه توده ی مردم که پیوندی با حماسه ندارد. حصوری بر این باور است که فردوسیِ دهقاننژاد، با دیگر حماسهها نیز چنین کرده است؛ چنانچه حماسهی "آرش کمانگیر" را حذف کرده است تا رقیبی برای رستم وجود نداشته باشد (برگ های 50 و 51)
در این نوشتار قصدم آن بود که صرفا، به گزارش نظریات علی حصوری بپردازم. بیگمان این نوع برداشت از استورهی ضحاک و نیز این ادعاها دربارهی فردوسی و شاهنامه از تیررس انتقاد، سنجش و نکوهش بدور نمانده است که اگر فرصتی بود در آینده به آن خواهیم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات قبل از نمایش به تایید نویسنده وبلاگ می رسد. کامنتهای تبلیغاتی به نمایش گذاشته نمی شود.
اگر در کامنت گذاشتن مشکل دارید از مرورگر فایرفاکس یا کروم استفاده نمایید. با سپاس