۱۳۹۲ دی ۲, دوشنبه

نمادهای استوره ای در "قصه شهر سنگستان"

ح. جوشن لو
مگر دیگر فروغ ایزدی آذر مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه خوابشان بس نیست؟
زمین گندید ، آیا بر فراز آسمان كس نیست؟
گسسته است زنجیر هزار اهریمنی تر ز آنكه در بند دماوندست؛
پشوتن مرده است آیا؟
و برف جاودان بارنده سام گرد را سنگ سیاهی كرده است آیا؟ ...

م. امید، قصه شهر سنگستان (از این اوستا، ص 26)


فروغ ایزدی آذر(آتش): ایزی است از ایزدان زرتشتی که جایگاه ویژه ای دارد و پسر اورمزد محسوب می گردد. این ایزد در نبرد با ضحاک نقش فعالی دارد و مانع از دستیابی ضحاک به فره ایزدی می شود. آتش روشن نشانه نمایان حضور اورمزد است.

هفت انوشه: منظور امشاسپندان است. امشاسپندان نخستین آفریدگان اهورامزدا هستند و جلوه های مستقیم او به شمار می آیند. امشاسپندان را هفت عدد میدانند. شش تای آن عبارتند از: بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ (اسفند)، خرداد، امرداد. و آخری به موجب روایتهای مختلف گاهی خود اورمزد، گاه سپندمینو و گاه ایزد سروش معرفی می گردد. (ژاله آموزگار، ص 16) انوشه به معنای بی مرگ و جاودان است. در همین شعر شاعر از تعبیر "هفت تن جاوید ورجاوند" (از این اوستا، ص 22) هم برای امشاسپندان استفاده کرده است. ضمنا در چند مصرع بالاتر، به صراحت از "امشاسپنان" یاد می کند: "همه امشاسپندان را به نام آواز دادم لیک..." (همان، 26) یا پیشتر آنجا که می گوید: "پس آنگه هفت ریگش را، به نام و یاد هفت امشاسپندان در دهان چاه اندازد" (همان، ص 24)

برف: پس از اینکه بالاخره ایرانیان می توانند بعد از سالها جنگ در زمان کیخسرو تورانیان را شکست دهند و پیروز شوند و انتقام همه درگذشتگان خود را بگیرند، کیخسرو پادشاهی را رها می کند و به همراه پهلوانان ایرانی رهسپار راهی در کوهستان می شود. سپس کیخسرو از نظرها ناپدید می گردد و در همان هنگام برف شدیدی باریدن می گیرد و تعدادی دیگر از پهلوانان که در جستجوی وی بودند مانند توس، فریبرز و گیو نیز در برف ناپدید می گردند. ایرانیان بدلیل علاقه فراوانی که به کیخسرو و پهلوانان خود داشته اند، بر این باورند که آنها نمرده اند، بلکه به جاودانان پیوسته اند و در آخر زمان جهت نجات ایرانشهر از چنگ دیوان و ضحاک که دوباره بند پاره کرده، باز خواهند گشت.

جاودان بارنده: "جاودانگی" از کدهای خاص اخوان است و اشاره ای دردناک به بدبختی همیشگی ایرانیان در طول تاریخ که ظاهرا قصد تمام شدن ندارد. در سایر شعرها نیز جاودان غالبا همین معنا را می دهد. مثلا: "ای بهار همچنان تا جاودان در راه ..." در شعر پیغام و یا: "ای جاودانگی، ای دشتهای خلوت و خاموش، باران من نثار شما باد ..." در شعر گله.

اهریمن در بند دماوند: پس نزدیک به پایان هزاره اوشیدر ماه [یعنی آخرین هزاره از تاریخ 12هزارساله استوره ای زرتشتی] ضحاک از بند رها شود[وقتی فریدون ضحاک را شکست می دهد طبق درخواست سروش، اورا نمی کشد بلکه در کوه دماوند زندانی می کند]. بیوراسب [ضحاک] بس آفریده به دیو کامگی تباه کند. اندر آن هنگام سوشیانس، پسر زرتشت، به پیدایی رسد. سی شبانه روز خورشید به اوج آسمان بایستد. نخست از جهانیان مُرده ی گرشاسب، پسر سام، را برانگیزاند. او بیوراسب را به گرز زند و کشد و از آفریدگان باز دارد. (بندهش، ص 142)

پشوتن: برابر اسفندیار و پسر گشتاسپ است و از زمره جاودانان و بی مرگان است. او در اواخر هزاره زرتشت، [هزاره دهم از تاریخ دوازده هزارساله زرتشتی] به نجات بخشی، از گنگدژ به ایرانشهر می آید. (مرداد بهار، ص 199)

سام: از پهلوانان ایرانی است که در متون پهلوی گاه با گرشاسب یکی است. (مهرداد بهار، ص239) به همین علت است که شاعر برای جفت و جور کردن وزن شعر ترجیح داده بجای گرشاسب از سام استفاده کند. گرشاسب (سام) به یاری سوشیانس می شتابد و ضحاک را در آخر زمان می کشد. جالب است که این آمیختگی گرشاسب و سام به متن بندهش نیز راه یافته است. در بندهش ص 42 گرشاسب که پسر سام معرفی شده، کسی است که ضحاک را می کشد. اما پیشتر (ص 128) کشنده ضحاک سام معرفی شده است. عبارت چنین است: "درباره ضحاک که اورا بیوراسب نیز خوانند، گوید که فریدون هنگامی که اورا بگرفت، بکشتن نتوانست. پس به کوه دنباوند ببست. هنگامی که رها شود، سام خیزد، اورا گرز زند و اوژند."

مرتبط:
+ بازگشت اژدها

منابع

فرنبغ دادگی، بندهش، ترجمه مهرداد بهار، چاپ چهارم، توس، 1390

ژاله آموزگار، تاریخ اساطیری ایران، چاپ چهاردهم، سمت، 1391

مهرداد بهار، پژوهشی در اساطیر ایران، چاپ ششم، آگه، 1386

مهدی اخوان ثالث، از این اوستا، چاپ پانزدهم، انتشارات زمستان، 1386

Strauss - Also Sprach Zarathustra
Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net