ح. جوشنلو
تو این را دروغ و فسـانه مدان
به یک سان رَوِشنِ زمانه مدان
از آن هر چه اندر خورد با خرد
دگـــر بر ره رمز معنـــی برد
فردوسی
به یک سان رَوِشنِ زمانه مدان
از آن هر چه اندر خورد با خرد
دگـــر بر ره رمز معنـــی برد
فردوسی
چرا با اینکه حکیم خردگرای توس می دانست که استوره ها واقعی نیستند و ریشه در تخیلات یک قوم دارند باز هم مدام تاکید می کند که داستانهای شاهنامه مانند بقیه نوشته ها، دروغ و فسانه نیستند و باید به دیده رمز به آنها بنگری؟ آیا منظوری دارد؟ چرا سی سال از عمرش را میگذارد برای به نظم کشیدن داستانهای کهن؟ چه نیرویی به او این خویشکاری را تکلیف می کند؟
استفاده از ابزار استوره و بهره گیری از نیروهای ذخیره شده در پس پشت برچسبهای استوره ای کار جدیدی نیست. همیشهء تاریخ، این ابزار به کار رفته. کافی بوده قوم ایرانی دشمنش را از تبار اژیدهاک بخواند و برایش تبارنامه ای اژیدهاکی بنویسد تا نفرت ذخیره شده در این کد استوره ای به دشمن منتقل شود و نماد نفرت و کینه و خشم شود. (البته این نکته سخت اندیشیدنی است که ما از استوره به عنوان یک ابزار استفاده می کنیم یا استوره ما را ابزار خویش می کند!)
باری، اگر در متون استوره ای پیش و پس از اسلام در ایران گذری کنید می بینید که به مرور زمان تبار اژیدهاک، که در ابتدا دیوی فاقد ملیت بوده، به سمت و سوی عربی شدن سیر کرده و وقتی در گذر ایام به شاهنامه فردوسی رسیده دیگر رسما و علنا تازی معرفی شده و نامش نیز کاملا عربی (ضحاک) شده است در حالی که در روایتهای کهن ِ این استوره، نشانی از عربی بودن آن در میان نیست![1]
از سوی دیگر تورانیان، منفور ایرانیان، که در نوشته های کهن کاملا مشخص است که تبارشان آریایی است و از برادران ایرانی ها هستند به مرور تبارشان ترک گشته و شجره نامه ای ترکی بر سردر این کد استوره ای نصب گردیده است. و این فرایند در گذر ایام در شاهنامه که اوج واکنش ناخوداگاه مردم ایران به بلاهاییست که بر سرشان رفته، کامل شده و رسما و علنا تورانیان ترک نژاد معرفی می شوند. درواقع اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم این ترکان بوده اند که برچسب تورانی خورده و تورانی تبار معرفی شده اند! [2]
و بدینسان حکیم توس با بهره گیری از برچسبهای استوره ای و با استفاده از نیروهای عظیم ذخیره شده در نمادهای استوره ای، در یک واکنش عمیق قومی به یورش ناجوانمردانه تازیان و ترکان آن زمان به این سرزمین، دست به یک تسویه حساب تاریخی (و البته عاجزانه) با این دوقوم می زند و ازین رهگذر خشم و نفرت ذخیره شده در پشت این دو نماد منفور را به اقوام زنده و موجود مهاجم منتقل می کند. آوردگاه این ستیز ملی ناخودآگاه قومی و استوره است و سلاحش زبان برنده شعر! این جاست که استوره بزرگوارانه به کمک اتباعش می شتابد تا دست کم مرحمی باشد بر زخمهایشان.
همواره بر این باور بوده ام که شاهنامه عین استوره تکامل یافته ایرانی است و این خطا است که از دستکاری های شخصی فردوسی در منابع استوره ای سخن بگوییم و تفاوتش را با منابع پیشین بسنجیم و سخن و پرسش از میزان اعتبار استوره ای شاهنامه به میان آوریم. آنچه فردوسی نوشته و دخل و تصرفهایی که کرده، هیچگاه یک عمل شخصی نبوده بلکه واکنش یک قوم بوده است به بدی ها و پلشتیها که به قلم یکی از آگاهان این قوم به رشته تحریر در آمده است. فردوسی تنها زبان گویای این واکنش بوده است نه مبتکر آن. در واقع فردوسی شاهنامه را تنهایی نسرود. این قوم ایرانی بود که شاهنامه را به فردوسی دیکته می کرد و او فقط آنرا به سحر کلام خود می آراست. شاهنامه تراوش روح و ناخوداگاه بیمار و زخم خورده و تحقیر شده ایرانی است در سده سوم و چهارم هجری در زیر سم ستوران ترک و تازی.
ادامه دارد ...استفاده از ابزار استوره و بهره گیری از نیروهای ذخیره شده در پس پشت برچسبهای استوره ای کار جدیدی نیست. همیشهء تاریخ، این ابزار به کار رفته. کافی بوده قوم ایرانی دشمنش را از تبار اژیدهاک بخواند و برایش تبارنامه ای اژیدهاکی بنویسد تا نفرت ذخیره شده در این کد استوره ای به دشمن منتقل شود و نماد نفرت و کینه و خشم شود. (البته این نکته سخت اندیشیدنی است که ما از استوره به عنوان یک ابزار استفاده می کنیم یا استوره ما را ابزار خویش می کند!)
باری، اگر در متون استوره ای پیش و پس از اسلام در ایران گذری کنید می بینید که به مرور زمان تبار اژیدهاک، که در ابتدا دیوی فاقد ملیت بوده، به سمت و سوی عربی شدن سیر کرده و وقتی در گذر ایام به شاهنامه فردوسی رسیده دیگر رسما و علنا تازی معرفی شده و نامش نیز کاملا عربی (ضحاک) شده است در حالی که در روایتهای کهن ِ این استوره، نشانی از عربی بودن آن در میان نیست![1]
از سوی دیگر تورانیان، منفور ایرانیان، که در نوشته های کهن کاملا مشخص است که تبارشان آریایی است و از برادران ایرانی ها هستند به مرور تبارشان ترک گشته و شجره نامه ای ترکی بر سردر این کد استوره ای نصب گردیده است. و این فرایند در گذر ایام در شاهنامه که اوج واکنش ناخوداگاه مردم ایران به بلاهاییست که بر سرشان رفته، کامل شده و رسما و علنا تورانیان ترک نژاد معرفی می شوند. درواقع اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم این ترکان بوده اند که برچسب تورانی خورده و تورانی تبار معرفی شده اند! [2]
و بدینسان حکیم توس با بهره گیری از برچسبهای استوره ای و با استفاده از نیروهای عظیم ذخیره شده در نمادهای استوره ای، در یک واکنش عمیق قومی به یورش ناجوانمردانه تازیان و ترکان آن زمان به این سرزمین، دست به یک تسویه حساب تاریخی (و البته عاجزانه) با این دوقوم می زند و ازین رهگذر خشم و نفرت ذخیره شده در پشت این دو نماد منفور را به اقوام زنده و موجود مهاجم منتقل می کند. آوردگاه این ستیز ملی ناخودآگاه قومی و استوره است و سلاحش زبان برنده شعر! این جاست که استوره بزرگوارانه به کمک اتباعش می شتابد تا دست کم مرحمی باشد بر زخمهایشان.
همواره بر این باور بوده ام که شاهنامه عین استوره تکامل یافته ایرانی است و این خطا است که از دستکاری های شخصی فردوسی در منابع استوره ای سخن بگوییم و تفاوتش را با منابع پیشین بسنجیم و سخن و پرسش از میزان اعتبار استوره ای شاهنامه به میان آوریم. آنچه فردوسی نوشته و دخل و تصرفهایی که کرده، هیچگاه یک عمل شخصی نبوده بلکه واکنش یک قوم بوده است به بدی ها و پلشتیها که به قلم یکی از آگاهان این قوم به رشته تحریر در آمده است. فردوسی تنها زبان گویای این واکنش بوده است نه مبتکر آن. در واقع فردوسی شاهنامه را تنهایی نسرود. این قوم ایرانی بود که شاهنامه را به فردوسی دیکته می کرد و او فقط آنرا به سحر کلام خود می آراست. شاهنامه تراوش روح و ناخوداگاه بیمار و زخم خورده و تحقیر شده ایرانی است در سده سوم و چهارم هجری در زیر سم ستوران ترک و تازی.
---------------------------------------
[1] ر.ک. استوره ضحاک تازی 1 و 2 در سرای دانای توس
[2] ر.ک. در نژاد مشترک ایرانیان و تورانیان 1 و 2 در سرای دانای توس
حسین جان گفتمان سیاسی که قواعدش و واژگانش ایدیولوژیک و استوره گانی باشه به کجا ختم میشه؟به نظرم مردم تو این گفتمان سیاهی لشکری بیش نیستند که پای پرده نقالی آقایان نشستند.تمیدوارم این طور نباشه.
پاسخحذفسلام
پاسخحذفدر گفتمان سیاسی با این اوصافی که تو میگی مردم نقششون فقط سیاهی لشکر و مشروعیت ظاهری بخشیدن به قدرت حاکمه.