۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

آزمون شک-1

ح. جوشن‌لو
قصه است این قصه آری قصه درد است
شعر نیست
این عیار مهر و کین مرد و نامرد است.

م- امید
یک
از میزان شک‌آوری اولیه یک تفکر فلسفی میتوان میزان عمق و جدیت آنرا دریافت، صرف نظر از اینکه آن تفکر فلسفی توانسته باشد از کمند آن پایه از شک‌آوری گریخته باشد یا خیر. فیلسوف اهل پیکار است و از خصم هرچه سترگ و عظیم الجثه، نمی هراسد. او فکرش را آزاد می گذارد تا به هر سمت و سویی برود و از نبود راه برگشت نمی هراسد.
میزان جدیت یک نظام متافیزیکی با وسعت و ژرفای شک‌آوری آن نسبت مستقیم دارد. اینکه شک آوری فیلسوفی سطحی است و در جاهای مختلف در صورتبندی نظام متافیزیکی اش به بداهت و فطرت ارجاع دهد، نشان دهنده تفننی بودن و ثانیا و بالعرض بودن پرداخت او به فلسفه است. بنایی که از نو ساخته می شود، بی گمان مستحکمتر است از بنایی که بر شالوده‌ء پوسیده و نیمه ویران بنای پیشین استوار گشته. خیزش فلسفی ای که تعهد و سر سازگاری و خودشیرینی با و از برای همه نوع آموزه پیش از خود دارد، تفننی و سطحی است و آشکار است که اثر ماندگاری نیز از خود بر جریان سیال تفکر بر جا نخواهد گذاشت.

دو
دکارت بنیانگذار فلسفه مدرن غربی، با شک آغاز می کند. با شکی روشمند، شکی افراطی، ویرانگر و همه جانبه. او بر همه آموزه های پیشین فرهنگ خود می شورد، هجمه می برد و لجبازانه در همه چیز حتی آنهایی که دلیل چندان معقولی برای شک کردن در آنها نمی یابد، با دلیل تراشی شک می کند. او بی رحمانه همه بناهای پیشین را ویران می کند: «باید یک بار برای همیشه در زندگی تصمیمی قاطع بگیرم که خود را از قید تمام آرائی که پیش از آن پذیرفته بودم وارهانم و اگر می خواستم بنای استوار و پایداری در علوم تاسیس کنم لازم بود کار ساختن را از نو، از پایه آغاز کنم.»
او از ابتدایی ترین تجربیاتش یعنی تجربیات حسی آغاز می کند: «تمام آنچه تاکنون به عنوان صحیح ترین و قطعی ترین امور پذیرفته ام، یا از حواس یا بواسطه حواس فراگرفته ام، اما گاهی دریافته ام که همین حواس فریبنده است و مقتضای حکمت این است که اگر یک بار از چیزی فریب خوردیم دیگر چندان به آن اعتماد نکنیم» 
دکارت اما، خاطر نشان می کند که در برخی از چیزها مثل اینکه من اکنون در اتاقم در کنار آتش نشسته ام  و ورقی دستم است دشوار می توان شک نمود! اما با این حال اینگونه ادامه می دهد: « با این همه، در اینجا باید به خاطر داشته باشم که من انسانم و در نتیجه عادت به خواب دارم و همین چیزهایی را که این دیوانگان در بیداری می بینند، در خواب می بینم.»
دکارت مونولوگش را اینگونه ادامه می دهد که حتی اگر همه چیز را در خواب ببینم باز هم به احتمال زیاد اشیائی در جهان واقعیت وجود دارد که این توهمات از آن الگوبرداری شده است. زیرا درست است نقاشان می توانند در اشکال دخل و تصرف کنند اما هرگز نمی توانند طبایع و اشکالی خلق کنند که کاملا بدیع و بی سابقه باشد. دکارت یادآوری می کند که حقیقتا سخت است در برخی از حقایق مانند طبیعت مادی، اعداد، زمان، مکان و اینکه دو بعلاوه سه می شود پنج شک کرد. اما پاسخ می دهد: «از کجا بدانم که خدا چنین تقدیر نکرده باشد که نه زمینی وجود داشته باشد نه آسمانی، نه جسم ممتدی، نه مقداری و نه مکانی و در عین حال من همه اینها را احساس کنم»
سپس در وجود خود خدا نیز شک می کند و گامی پیشتر می گذارد: «فرض می کنم که نه خدا خیر اعلی و سرچشمه حقیقت است، بلکه اهریمنی شریر و بسیار مکار و فریبکار است که قدرتش از فریبکاری اش کمتر نیست. تمام توان خود را در فریفتن من به کار بسته است. می انگارم که آسمان، هوا، زمین، رنگها، اشکال صداها و تمام اشیاء خارجی دیگری که می بینم، فقط اوهام و رویاهایی باشد که این اهریمن برای صید خوش باوری من از آنها استفاده می کند.» سپس از خود می پرسد: « در این صورت چه چیزی را می توان حقیقی دانست؟ شاید تنها یک چیز و آن این است که هیچ چیز یقینی در عالم وجود ندارد.»
باری، دکارت اینگونه فلسفه اش را می آغازد. او در هر چیزی که بر سبیل عادت حقیقی می پنداشت حتی در موجودیت خودش شک می کند. او در "وجود جهان خارج از ذهن" نیز شک می کند (توجه داشته باشید که بدن انسان نیز مصداقی از جهان خارج از ذهن است). پس از این پایه شک آوری، دکارت شروع به ساختن بنایی جدید می کند یعنی نظام متافیزیکی اش. او در فصل دوم تاملاتش، تلاش می کند ابتدا وجود نفس انسان (در مقابل جسم) را ثابت کند. در تامل سوم و پنجم می کوشد وجود خدا را ثابت نماید. و سپس در آخرین بخش تاملاتش (تامل ششم) به اثبات جهان خارج می پردازد. البته پرداخت او به اثبات جهان خارج حتی به نظر خودش نیز زیاد رضایت بخش نیست. چنانچه خود در مقدمه تاملات می گوید: « با امعان نظر دقیق در این دلائل (بر اثبان جهان خارج) خواهیم دید که اینها در قوت و بداهت همپایه دلائلی نیست که ما را به شناخت خدا و نفس خویش نائل می سازند.» برای دکارت مهم آن است که تنها به چیزی باور داشته باشد که از طریق عقل بطور یقینی به آن رسیده است. او از اینکه پس از شک بنیادین خود از عهده اثبات بخشی از معتقدات مطلوب خود بر نیاید نمی هراسد. این است منش حقیقی فلسفی. / گفتاورد

ادامه دارد ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات قبل از نمایش به تایید نویسنده وبلاگ می رسد. کامنتهای تبلیغاتی به نمایش گذاشته نمی شود.
اگر در کامنت گذاشتن مشکل دارید از مرورگر فایرفاکس یا کروم استفاده نمایید. با سپاس


Strauss - Also Sprach Zarathustra
Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net