۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

متافیزیک چیست؟

ترجمه ح. جوشن‌لو
 ای درخت معرفت جز شک و حیرت چیست بارت
یا که مـن باری ندیدم غــیر از این بر شاخســارت
عــمرها بردی خوردی، غـــــیر ازین بـاری ندادی
حیف، حیف از این هــمه رنـج بشر در رهگذارت
م- امید

1- metaphysics: این واژه متعلق است به اواخر سده 14، به معنای "شاخه ای از نظرورزی که به علتهای اولیه چیزها می پردازد"، از زبان لاتین میانه metaphysica است که خود حالت خنثی و جمع از یونانی میانه ta metaphysika است که آن هم از لفظ یونانی[باستان] ta meta ta physika می باشد به معنای "کارها/آثار بعد از فیزیک" که عنوان 13 رساله است که بطور معمول و مرسوم بعد از رساله های مربوط به فیزیک و علوم طبیعی در مجموعه نوشته‌های ارستو قرار داده شده است.
این نام حدود سال هفتاد قبل از مسیح توسط شخصی به نام آندرونيكوس رودسي Andronicus of Rhodes بکاررفته و این نامگذاری بر نحوه تنظیم مرسوم کتابها مبتنی بوده اما این نام [=بعد از فیزیک = متافیزیک] بعدها توسط نویسندگان لاتین به اشتباه به معنای "علم بررسی آنچه که ماوراء عالم مادی است" فهمیده شد. بنا براین صفت این واژه یعنی metaphysical در معنای "انتزاعی و نظری ِصرف" بکار رفت (برای نمونه از سوی Johnson که این صفت را در باره برخی شاعران قرن هفدمی بویژه Donne و Cowley که از استعاره های ظریف و تصویرپردازی های پیچیده استفاده می کردند ، به کار برد.)
این واژه در اصل در زبان انگلیسی بصورت مفرد بکار می رفته و حالت جمع آن بعد از قرن 17 شایع شد، اما حالت مفرد آن در اواخر قرن 19 تحت تاثیر زبان آلمانی در پاره ای کاربردهای خاص، دوباره مورد استفاده قرار گرفت.‍‍‍‍ [1]


2- بلند پروازانه‌ترین پروژه در میان پروژه های فلسفی طرح ریزی یک نظریه در خصوص طبیعت یا ساختار واقعیت یا نظریه ای در مورد جهان به عنوان یک کل است. این پروژه عموما متافیزیک نامیده می شود و امکانپذیری عقلی آن در فلسفه قرن بیستمی مغرب زمین بطور گستره مورد چالش قرار گرفته است.
متافیزیک در یونان باستان و همچنین در دوران انقلاب علمی قرن هفدهم اروپا رشد و شکوفایی یافته است. فیلسوفانی چون دکارت، لایب‌نیتز و اسپینوزا می اندیشیدند که بهره گیری نظام‌مند از عقل، می تواند انها را به دیدگاهی در مورد سرشت جهان برساند؛ دیدگاهی که ماهیتا بسیار متفاوت از فهم عادی و هرروزی ما از جهان از کار در آمد. علم، نیز، همین نتیجه را داشت.
ایمانوئل کانت و دیوید هیوم نقطه شروع شکاکیت مدرن در باره مدعیات متافیزک بودند. برای هر دو متفکر کاربرد معنادار زبان تنها تا کرانه های تجربه [حسیِ] ممکن، امکان پذیر است. چنین به نظر می‌رسد که متافیزیک‌دانان با بهره‌گیری از واژه‌هایی که از زبان روزمره گرفته شده، سخنان خود را فهمیدنی می‌سازند، اما از سوی دیگر با استفاده از این واژه ها برای صحبت از جهانی فراتر از مرزهای تجربه [حسی] ممکن، گرفتار تناقض و ناسازگاری می شوند.
برخی از فیلسوفان تحلیلی مدرن از یک دیدگاه تعدیل یافته ‌تر در خصوص متافیزیک - "متافیزیک توصیفی" در تمایز با "متافیزیک نظری"، و یا "متافیزیک بازنگرشی" - به عنوان تلاش برای تحلیل و توصیف چارچوب مفاهیم بنیادین و ارتباط بین آنها مبتنی بر یک گفتمان روزمره و علمی دفاع می کنند.[2]

+ نیز بنگرید به اینجا از سعید حنایی کاشانی

+ متن متافیزیک ارسطو

پی‌نوشت‌ها
1- منبع : www.etymonline.com مدخل metaphysics
2- منبع : Oxford dictionary of sociology مدخل metaphysics

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

تبارشناسی واژه ها: سه جلدی، گودر، هو

ح. جوشن‌لو

سه جلدی

قدیمی‌ها به شناسنامه می گفتند و هنوز هم می گویند: "سه جلدی". کشف علت این نام‌گذاری ساده است. با ورود سیستم قانونگذاری در ایران و نظام‌مند شدن زاد و ولد و الزامی شدن ثبت وقایع مهم (چون تولد، مرگ ، ازدواج و طلاق و ...) یک سری سند در ایران درست شد که نام آنها را "اسناد سِجـِل احوال" گذاشتند (سجل یعنی ثبت) که مهمترین و ملموس ترین آنها شناسنامه بود. و لذا در عرف ثبتی و قضایی به شناسنامه می گفتند سند سجلی. عوام هم که این واژه (سجلی) برایشان ناآشنا بود آنرا تبدیل کردند به "سه‌جلدی" و به سندی که یک جلد بیشتر ندارد سه جلدی گفتند.

گودر
گودر واژه ای نوظهور است که اینروزها در زبان اهل اینترنت کاربرد فراوانی یافته است. گودر مخفف سرویس معروف و کارامد شرکت گوگل یعنی Google Reader میباشد. نکته جالب این است که این نوع واژه سازی از جانب ایرانی ها بوده و گودر (قاعدتا با املای Gooder ) در منابع انگیسی زنده (چون ویکی‌پدیا و urban dictionary ) تا جایی که من بررسی کرده ام در این معنی به کار نرفته است.

هو / :hu/
"هو" در زبان صوفیان ایرانی بسیار کاربرد دارد و از آن خدا را اراده می کنند. مثلا می گویند "یاهو" به معنی یاخدا. حال ببینیم این واژه از کجا آمده است. بی شک این "هو" مخفف همان "هُوَ" عربی است که برای سهولت تلفظ و یا ضرورت شعری به این حالت در آمده است. البته صوفیان ایرانی که بیشتر عربی نمی دانند پس از فراموش کردن تبار این واژه آنرا یک اسم خاص تلقی کرده اند جدای از "هوَ" و آنرا در ترکیبهایی عربی بدون توجه به قواعد زبان به کار برده اند. مثلا می گوید : هُوَ الهو. [اینجا] در این ترکیب هر دوی نهاد و گزاره یکی هستند (ضمیر هو عربی) منتها اولی در همان صورت عربی اش به کار رفته است و دومی تلفظ صوفیانه شده آن است.
چند بیت از مولانا به نقل از دهخدا:
صبغةاللّه چيست ؟ رنگ خُم ّ هو
پيسه ها يک رنگ گردد اندر او.
***
فکر ما تيري است از هو در هوا
در هوا کي پايدار آيد ندا؟
***
باد در مردم هوا و آرزوست
چون هوا بگذاشتي پيغام هوست .
در این نمونه ها مشاهده می شود که مولانا که عربی به خوبی میدانسته هنوز تبار این واژه را گم نکرده است و آنرا درست و به قاعده به کار می برده، یعنی به صورت ضمیر غایب به معنای او نه یک اسم خاص.

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

تارنگار و تارنما!

ح. جوشن‌لو

1- من شخصا بر این باورم که نیازی نیست در مقابل همه واژه های بیگانه معادل فارسی بیابیم یا بسازیم. بخصوص آن دسته از واژه های فرنگی که کاملا برخاسته از فرهنگ غرب هستند و پیشینه ای در فرهنگ ما ندارند و بویژه اینکه به مرور زمان در زبان فارسی و گفتار فارسی زبانان هم جا افتاده باشند. مانند واژه هایی چون تلوزیون ، رادیو، اینترنت، سوژه، ابژه، وبلاگ و اینترنت. جالب است که فرهنگستان زبان فارسی که دائما در معرض نقد و طعن و نفرین نویسندگان است در بعضی از موارد این حکمت را در یافته[1]، اما بسیاری دیگر هنوز در نیافته اند و در پروسه برابر سازیشان همه روزه معادل های جورواجور و بیقاعده خلق می کنند و آنقدر پیش رفته اند که مثلا برای "اینترنت" برابرهای سلبقه ای و مضحک مانند "اندرنگار" یا "تارکده" را به کار برده اند.[2]
نکته دیگر اینکه اگر هم بپذیریم که حتما باید برای همه کلمات فرنگی معادلی گذاشت به نظر من این کار باید در آغاز ورود آن پدیده و کلمه در فضای فرهنگی فارسی زبان باشد نه پس از اینکه آن کلمه فرنگی جا افتاد و ملکه ذهن مردم شد. بنابراین برای واژه هایی با توصیف بالا، این همه تلاش بیهوده است.

2- حال بیاییم پیشنهادهایی که برای برایریابی (سازی) واژه های "وبلاگ" و"وبسایت"، از سوی مرزبانان زبان فارسی و پیروان نظریه زبان سره، مطرح شده را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم. معمولا در برابر "وب‌سایت" از معادل "تارنما" و برای "وبلاگ" از "تارنگار" استفاده می نمایند.
در انگلیسی نخستین معنایی که از "web" فهمیده می شود "تار عنکبوت" است. در Concise Oxford English Dictionary در مقابل این کلمه به عنوان اولین تعریف می خوانیم:
a network of fine threads constructed by a spider from fluid secreted by its spinnerets, used to catch its prey
این معنا مهیای آن است که از آن بصورت مجازی برای رساندن معنای "شبکه" استفاده کنیم. چون برجسته ترین ویژگی تار عنکبوت شبکه ای بودن ان است. به همین علت دومین معنای این واژه در آکسفورد چنین ضبط شده است:
a complex system of interconnected elements. (the Web) the World Wide Web
این تعریف دقیقا آشکار می کند که علت استفاده از واژه "web" (تار عنکبوت) برای "اینترنت" خاصیت "شبکه" ای و در هم تنیده بودن عناصر تار عنکبوت است.
اما در فارسی وقتی می گوییم "تار" هیچ گاه در مرحله نخست معنای "شبکه" به ذهن نمی رسد . اولین چیزی که به ذهن می رسد رشته و ریسمان و نخ است و سیم یا مو یا ساز و ... سپس در معنای "کدر" هم به کار می رود. و شاید در معنای مقابل "پود"و تا آن را با مضاف الیه "عنکبوت" به کار نبریم آن معنا را نمی رساند. این است که من کلمه "تار" را معادل خوبی برای "وب" نمی دانم.
و اما در مورد "نما" و "نگار". این نامگذاری‌ها بر چه اساسی بوده؟ نماییدن به معنای نشان/نمایش دادن است. این برابر از کجا آمده است؟ در کلمه انگلیسی website که ردپایی از این معنا وجود ندارد. از سوی دیگر مگر در وبلاگ چیزی نمایش داده نمی شود و در وبسایت چیزی نگاشته نمی شود؟
البته شکی نیست که بین نگاشتن (به معنای نوشتن) و"وبلاگ" ارتباط معنایی عمیقی وجود دارد اما برعکس بین"وبسایت" و "نماییدن" ارتباط معنایی مشهودی یافت نمی شود. از سویی به نظر می رسد "نگار" که بن مضارع است در ترکیب "تارنگار" به آن حالت فاعلی داده و با این حساب معنای "تارنگار" می شود "نگارندهء وب" که این به نظر درست نیست.
آشکار است که این برابریابی ها بدون پژوهش در کاربرد این پدیده ها در فرهنگ و زبان اروپایی و معنای تحت اللفظی دوکلمه website و weblog بوده است. [3]

3-در آخر به نظر من، اگر خود را ملزم به استفاده از برابر فارسی بدانیم (که من هیچگاه معتقد نیستم چنین است) برای وبسایت بهترین برابر را "پایگاه اینترنتی" می بینم که البته امروزه این برابرواژه، کاربرد زیادی هم دارد. زیرا "سایت" site در انگلیسی به معنای پایگاه است و وب هم در اینجا یعنی شبکهء اینترنت. البته درست است که "پایگاه اینترنتی" کمی طولانی است و بکار بردنش برای مفهومی که می تواند یک نام بسیط داشته باشد سخت است. اما تا وقتی که معادلی بسیط و سنجیده و درست آیین پیشنهاد نشده مجبوریم به این ترکیبهای دوکلمه ای دل خوش باشیم. برای وبلاگ هم من "وب‌نوشت" را ترجیح می دهم.


پی‌نوشت
[1]- ر.ک. واژه «اینترنت» معادل فارسی نخواهد داشت
نیز ر.ک. توضیحات داریوش آشوری در فرهنگ علوم انسانی- ویراست دوم- ص 45 به بعد
حال که بازار معادل‌سازی گرم است بگذارید یکی هم من بسازم: ازین پس بجای "اینترنت" بگویید "تارآباد".
[2]- رضا مرادی غیاث‌آبادی به زیبایی تمام به این نکته پرداخته است که بدلیل دلنشینی سخنانش مستقیما آنرا نقل می کنم:
"مدتی پیش در روستایی دورافتاده در فراهان، پیرزنی روستایی گریبانم را گرفت که: «گذر را نیالا که شب می‌چُری و می‌چایی!» این عبارت شیوا را از آن رو آوردم که به باور این کمترین، مسئله اصلی در ذات زبان فارسی و گویشوران آن نیست؛ بلکه دشواری‌های است که نوکیسه‌گان شهرنشین با دخالت‌های بیجا و واژه‌سازی‌های دلخواهانه و بی‌پایه رواج داده‌اند. اینروزها هر کسی که دو کتاب می‌خواند، هوس واژه‌سازی و سره‌نویسی تخیلی به سرش می‌زند. مثلاً اگر واژه‌های «ایمیل»، «وبلاگ» و «وب‌سایت» تقریباً در سراسر جهان به همین شکل بکار می‌رود و هیچکس هوس معادل‌سازی برای آن به سرش نمی‌زند، ما بدون اینکه برای ایجاد یا توسعه و تکمیل آنها کوشیده باشیم، فقط تمایل به دستکاری در نام‌های آنها را داریم. چون اینکار نیاز به هیچ سواد و خرج و دردسری ندارد. وقت آزاد و کرسی گرم و ذهن خیالباف می‌خواهد که این آخری (بزنم به تخته) مثل چاه‌های نفت و گاز ما، جوشان و خروشان است: تارنما، تارنگار، تارنوشت، تارگاه، رایانامه، رایان‌نامه، رایانویس، رایان‌نما، وب‌گاه، وب‌نوشت، وب‌کده، وب‌خانه، پست الکترونیک و خیلی کلمه‌های بامزه و بی‌مزهٔ دیگر. در حالیکه واژه «ایمیل» با «میل» ایرانی خاستگاهی مشترک دارند و هردو دلالت بر پست و چاپار می‌کنند."
[3]- به وبلاگ چیست؟ از همین نویسنده مراجعه کنید.


Strauss - Also Sprach Zarathustra
Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net