ح. جوشنلو
سه
اثبات وجود جهان خارج تنها برای دکارت مطرح نیست. بلکه پرسش از جهان خارج و اقامه برهانی برای آن، برای سایر فیلسوفان غربی پس از او (یا شاید پیش از او) نیز جدی و متنازع فیه است و آوردگاه آراء مختلف. هر فیلسوفی به طریق خاص خود در این زمینه به استدلال پرداخته و نظر خویش را گفته است. تا اینکه کانت در میانه قرن هجدهم از راه می رسد و در "نقد عقل محض" چنین می نویسد: « هنوز هم این بی آبرویی برای فلسفه مانده است ... که وجود چیزهای خارج از خود ما ... باید به صرف ایمان پذیرفته شود و اگر کسی در وجود آن چیزها شک کند ما نمی توانیم با هیچ برهان قانع کننده ای با شک او مقابله کنیم.»
این سخن کانت از سویی بیانگر این است که مساله ای چون اثبات جهان خارج برای فیلسوفان غربی یکی از موضوعات فلسفه و متافیزیک بوده است و از سوی دیگر روایتگر این است که این موضوع - که برای مثلا فلاسفه تمدن اسلامی از گذشته تا کنون، امری بدیهی و پیش پا افتاده بوده- تا چه حد برای فلسفه غرب واجد اهمیت است تا آنجا که کانت ناتوانی فلسفه پیش از خود را در اقامه برهانی در اثبات جهان خارج، مایهء ننگ و بی آبرویی فلاسفه می داند و با این عبارات متضمن خوارداشت، تمام فلاسفه پیش از خود را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد. از طرفی این پایه پرداختن به این موضوع که پاسخش از سوی متون دینی بطور قطعی و صریح اعلام شده، نشان می دهد که فیلسوف غربی پیش از ورود به ساحت فلسفه، توجیه شده که باید تمامی پیش فرضهای فرهنگی و دینی خود را تا حد امکان تعلیق کند و از نو به پرداخت نظام معرفتی خویش مشغول شود. اینکه موضوعی چنین، تا این حد در اتمسفر فکر فلسفی غربی دارای اهمیت می باشد، گواه این است که فلسفه در مغرب زمین یک امر تفننی و ثانویه نیست و اینطور نبوده که عده ای برای اینکه "حکیم" قلمداد شوند و جامع علوم زمانه گردند، بدون جدی گرفتن و در راس قرار دادن آن و شخصیت قائل شدن برای خود به مثابه یک فیلسوف، به فلسفه هم سرگرم شوند.
باری، این مساله با کانت پایان نمی یابد. برای نمونه جورج ادوارد مورد، فیلسوف قرن بیستم، در مقاله معروف خود "برهان جهان خارج" (فصلنامه فلسفی ارغنون، شماره 7-8، جی. ای. مور / ترجمه: منوچهر بدیعی) چنین می نویسد: "... برای من هیچ شکی نیست که بحث و فحص در این مساله که چه نوع برهانی، اگر باشد، می توان در اثبات «وجود چیزهای خارج از ما» آورد، اهمیت دارد و همچنین موضوعی است که در حوزه فلسفه است." سپس برهان کانت را در اثبات جهان خارج قانع کننده نمی یابد و می نویسد:« به نظر من ابدا مسلم نیست که برهان کانت قانع کننده باشد. به نظر من ابدا مسلم نیست که او در برطرف ساختن اوضاع و احوالی که خود آن را بی آبرویی فلسفه می شمرد توفیق یافته باشد». و از این پس خود می کوشد برهانی بر اثبات جهان خارج بیاورد. اما برهان او نیز مصون از انتقادات نیست و برای نمونه مترجم مقاله مور به فارسی (منوچهر بدیعی) می نویسد: « منتقدان مور این نحوه استدلال بر وجود عالم خارج را عامیانه خوانده اند و می گویند بالا رفتن دست مور از لحاظ فلسفی بر عمل غیرفلسفی سامول جانسون هیچ برتری ندارد که وقتی شنید بارکلی وجود عالم خارج را انکار می کند لگد محکمی بر سنگی کوفت و گفت: این هم عالم خارج!».
این مساله به این سادگی ختم نمی شود و فیلسوفان بعدی نیز به جد به این موضوع پرداخته اند. در پدیدارشناسی هوسرل و تفکر هایدگر که می توان آنها را جزء آخرین فیلسوفان غربی دانست، پرسش از جهان خارج موضوعی بسیار پررنگ و جدی است. / گفتاورد
اثبات وجود جهان خارج تنها برای دکارت مطرح نیست. بلکه پرسش از جهان خارج و اقامه برهانی برای آن، برای سایر فیلسوفان غربی پس از او (یا شاید پیش از او) نیز جدی و متنازع فیه است و آوردگاه آراء مختلف. هر فیلسوفی به طریق خاص خود در این زمینه به استدلال پرداخته و نظر خویش را گفته است. تا اینکه کانت در میانه قرن هجدهم از راه می رسد و در "نقد عقل محض" چنین می نویسد: « هنوز هم این بی آبرویی برای فلسفه مانده است ... که وجود چیزهای خارج از خود ما ... باید به صرف ایمان پذیرفته شود و اگر کسی در وجود آن چیزها شک کند ما نمی توانیم با هیچ برهان قانع کننده ای با شک او مقابله کنیم.»
این سخن کانت از سویی بیانگر این است که مساله ای چون اثبات جهان خارج برای فیلسوفان غربی یکی از موضوعات فلسفه و متافیزیک بوده است و از سوی دیگر روایتگر این است که این موضوع - که برای مثلا فلاسفه تمدن اسلامی از گذشته تا کنون، امری بدیهی و پیش پا افتاده بوده- تا چه حد برای فلسفه غرب واجد اهمیت است تا آنجا که کانت ناتوانی فلسفه پیش از خود را در اقامه برهانی در اثبات جهان خارج، مایهء ننگ و بی آبرویی فلاسفه می داند و با این عبارات متضمن خوارداشت، تمام فلاسفه پیش از خود را مورد خطاب و عتاب قرار می دهد. از طرفی این پایه پرداختن به این موضوع که پاسخش از سوی متون دینی بطور قطعی و صریح اعلام شده، نشان می دهد که فیلسوف غربی پیش از ورود به ساحت فلسفه، توجیه شده که باید تمامی پیش فرضهای فرهنگی و دینی خود را تا حد امکان تعلیق کند و از نو به پرداخت نظام معرفتی خویش مشغول شود. اینکه موضوعی چنین، تا این حد در اتمسفر فکر فلسفی غربی دارای اهمیت می باشد، گواه این است که فلسفه در مغرب زمین یک امر تفننی و ثانویه نیست و اینطور نبوده که عده ای برای اینکه "حکیم" قلمداد شوند و جامع علوم زمانه گردند، بدون جدی گرفتن و در راس قرار دادن آن و شخصیت قائل شدن برای خود به مثابه یک فیلسوف، به فلسفه هم سرگرم شوند.
باری، این مساله با کانت پایان نمی یابد. برای نمونه جورج ادوارد مورد، فیلسوف قرن بیستم، در مقاله معروف خود "برهان جهان خارج" (فصلنامه فلسفی ارغنون، شماره 7-8، جی. ای. مور / ترجمه: منوچهر بدیعی) چنین می نویسد: "... برای من هیچ شکی نیست که بحث و فحص در این مساله که چه نوع برهانی، اگر باشد، می توان در اثبات «وجود چیزهای خارج از ما» آورد، اهمیت دارد و همچنین موضوعی است که در حوزه فلسفه است." سپس برهان کانت را در اثبات جهان خارج قانع کننده نمی یابد و می نویسد:« به نظر من ابدا مسلم نیست که برهان کانت قانع کننده باشد. به نظر من ابدا مسلم نیست که او در برطرف ساختن اوضاع و احوالی که خود آن را بی آبرویی فلسفه می شمرد توفیق یافته باشد». و از این پس خود می کوشد برهانی بر اثبات جهان خارج بیاورد. اما برهان او نیز مصون از انتقادات نیست و برای نمونه مترجم مقاله مور به فارسی (منوچهر بدیعی) می نویسد: « منتقدان مور این نحوه استدلال بر وجود عالم خارج را عامیانه خوانده اند و می گویند بالا رفتن دست مور از لحاظ فلسفی بر عمل غیرفلسفی سامول جانسون هیچ برتری ندارد که وقتی شنید بارکلی وجود عالم خارج را انکار می کند لگد محکمی بر سنگی کوفت و گفت: این هم عالم خارج!».
این مساله به این سادگی ختم نمی شود و فیلسوفان بعدی نیز به جد به این موضوع پرداخته اند. در پدیدارشناسی هوسرل و تفکر هایدگر که می توان آنها را جزء آخرین فیلسوفان غربی دانست، پرسش از جهان خارج موضوعی بسیار پررنگ و جدی است. / گفتاورد
ادامه دارد ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظرات قبل از نمایش به تایید نویسنده وبلاگ می رسد. کامنتهای تبلیغاتی به نمایش گذاشته نمی شود.
اگر در کامنت گذاشتن مشکل دارید از مرورگر فایرفاکس یا کروم استفاده نمایید. با سپاس