۱۳۸۷ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

گمانه‌‌زنی‌‌هایی پیرامون واژه‌ی «تازی»

ح‌. جوشن‌لو

«تازی» واژه‌ای است با پیشینه‌ای کهن که تحلیل و ریشه‌شناسی آن گمانه‌زنی‌های فراوانی را میان پژوهشگران برانگیخته است. مخرج مشترک همه‌ی دیدگاه‌های گوناگون آنست که این واژه از دو بخش تشکیل شده : تاز + ی. در باره‌ی بخش دوم آن – ی - تقریبا در میان پژوهشگران این اتفاق وجود دارد که پسوند نسبت است. اما بازشناسی بخش نخست این واژه – تاز - آوردگاه دیدگاه‌های گوناگون بوده است.
پژوهشگران در پژوهش‌های خود در پیرامون این واژه به دست کم پنج دیدگاه دست یافته اند که در زیر به شرح کوتاه آنها می‌پردازم:.

1- محمد تقی بهار در سبک شناسی اینچنین به تحلیل این واژه می‌پردازد: «ايرانيان از قديم بمردم اجنبى «تاچيك» يا «تاژيك» مى‌گفته‌اند، چنانكه يونانيان «بربر» و اعراب «اعجمى» يا «عجم» گويند. اين لفظ در زبان درى تازه، «تازى» تلفظ شد و رفته‌رفته خاص اعراب گرديد …» (سبک شناسی – برگ 50)

2- دیدگاه دیگر دیدگاهی است که از سوی دکتر معین و برخی دیگران پیش کشیده شده است. ایشان در واژه‌نامه‌اش چنین نویسد: «تاز+ ى (نسبت) در پهلوى تاژيك. ايرانيان قبيله‌ی «طى» از قبايل يمن را كه با آنان تماس بيشتر داشتند (در عهد انوشيروان، يمن مستعمره ی ايران شد) «تاژ» و منسوب بدان را «تاژيك» مى‌گفتند و سپس اين اطلاق را بهمه ی عرب تعميم دادند…»(به نقل از دهخدا). دکتر بهفر نیز در جلد نخست شاهنامه‌اش از همین دیدگاه پیروی کرده است.(بهفر –برگ164)

3- «تاژ» در نوشته های پارسی دری به معنای «خیمه» و «خرگاه» به کار رفته است. در «فرهنگ عمید» نخستین معنای واژه‌ی «تاژ» خیمه و چادر ذکر شده است و این بیت از «بهرامی» نیز به عنوان شاهد آمده است:
خسرو غازی آهنگ بخارا دارد --- زده از غزنین تا جیحون «تاژ» و خرگاه.
بازشناسی این واژه با این معنی زمینه ساز دیدگاه دیگری است؛ دهخدا در واژه نامه برهمین پایه یکی از احتمالات را چنین بیان می کند: «بعضى حدس زده‌اند كه تازى بمعنى چادرنشين است، از كلمه ی تاژ و تاز بمعنى چادر و خيمه و يای نسبت، و هميشه آن را مقابل «دهقان» آرند. پس دهقان بمعنى روستانشين و تازى بمعنى چادرنشين است، طوائف چادرنشين كه ييلاق و قشلاق كنند، مقابل دهقان كه ساكن و تخته‌قاپو باشد. طبق اين حدس كلمه‌ی مورد بحث بار اول بمعنى مطلق چادرنشين بوده است و سپس بمعنى خاص‌ترى فقط بر عرب اطلاق شده است...»

4- به گزارش مکنزی در نوشته های پهلوی تازیگ (tazig) هم به معنی «تند» و «سریع» به کار می‌رفته است و هم به معنای «عرب». (مکنزی- برگ 147)
از سوی دیگر در شاهنامه نیز این واژه هم به چم «تازان» و «تازنده» به کار رفته است و هم به چم «عرب». برای نمونه در این مصرع تازی به معنی «تازنده» است: «همان تازی‌اسپاه همچون پری» و در این مصرع به چم «عرب»: «چه رومی چه تازی و چه پارسی». (پرویز اتابکی- برگ 71)
این دوگانگی در معنا دیدگاه دیگر پیرامون این واژه را پیش کشیده و دامن زده است و آن اینست که این واژه دارای پیوندی با بن مضارع «تاز» و به چم «تازنده» و «تازان» می باشد و از آنجا که هنگام هجوم اعراب به ایران‌زمین تاخت و تاز فراوانی کرده بودند مردم ایران آنها را به این نام خواندند.

5- اما موجه‌ترین نظر که شاید ازهمه نیز قدیمی تر باشد، ریشه در استوره‌های ایرانیان دارد؛ این دیدگاه در "بندهش" که یکی از کتابهای پرآوازه‌ی فارسی میانه (پهلوی) است مطرح شده است. این کتاب در اواخر دوران ساسانی گردآوری و توسط "فرنبغ" در قرن سوم هجری تدوین نهایی شده است. در بندهشن پس از ذکر چگونگی شکل گیری مردمان از مشی و مشیانه و تقسیم نوادگان آنها در عالم می نویسد:« از آن پانزده‌گونه ... شش جفت به خونیرس ماندند. از آن شش جفت، جفتی، مرد "تاز" و زن "گوازک" نام بودند. ایشان به دشت "تازیان" بودند. دشت تازیان را نام از اوست و به سبب او است که چنین خوانند.»
دهخدا نیز در واژه نامه به نقل از «آنندراج» و «انجمن‌آرا» نویسد: « فرزانه بهرام‌بن فرزانه فرهاد تاز، نام يكى از پسران سيامك بوده و تازيان از نسل اويند و از بعضى تواريخ نيز چنين معلوم ميشود كه تاز پسرزاده‌ی سيامك ‌بن ميشى ‌بن كيومرث بوده و پدر جمله‌ي عرب است و نسب تمام عرب به تاز ميرسد چنانكه نسب همه‌ی عجم به هوشنگ‌شاه ميرسد.»
نسب‌نامه‌ای که در بندهش و کتب اسلامی برای "ضحاک تازی" نوشته‌ شده است مقبولیت و مشهوریت این نظر را در دوران اسلامی بار دیگر به نمایش می گذارد. دهخدا (زیر واژه‌ی ضحاک) می نویسد: «در فصل 32 بندهش آنجا كه از سلسلهء نسب شاهان سخن مى‌رود نسب‌نامهء ضحاك بدين صورت ثبت شده است: دهاك،پسر ارونداسپ، پسر زئى‌نى‌گاو، پسر ويرفشك، پسر تاز، پسر فرواك، پسر سيامك، پسر مشيه، پسر گيومرد. اين نسب‌نامه در بعض از كتب اسلامى با تغييرات بى‌اهميتى بهمين شكل آمده و فى‌المثل در آثارالباقيه بدين ترتيب ضبط شده است: ضحاك بيوراسب ملقب به اژدهاك، پسر علوان (ارونداسپ)، پسر زينكاو، پسر بريشند، پسر غار (نسخه: قار) پدر عرب عاربه و پسر افرواك، پسر سيامك، پسر ميشى است... و چنانكه به آسانى دريافته مى‌شود در اين مورد تنها در اسامى تحريفهاى مختصرى صورت گرفته و اين تحريف خصوصاً در نام تاز كه ظاهراً درنتيجهء اشتباه ناسخان به غار و قار تبديل يافته قابل‌اهميت است.»
بر پایه‌ی آنچه تاکنون گفته شد، «تاز» نام شخصی استوره‌ای است که نژاد همه‌ی اعراب به او می‌رسد و پسوند نسبت در اینجا نیز بیانگر وابستگی نژادی اعراب به اوست. لازم به ذکر است این دیدگاه تا آنجا که من دیده‌ام توسط دکتر جلال الدین کزازی (نامه‌ی باستان - برگ 260) و آلبرت جزف کارنوی (اساتیر ایرانی- برگ 52) مورد تایید قرار گرفته است.
نکته‌ی جالب توجه در این بخش استوره‌ی ایرانی آنست که تازیان که از اقوام سامی هستند، با آریایی‌ها و ایرانیان هم‌نژاد دانسته شده اند. این درحالی است که پژوهش‌های علمی نشانگر آنست که اعراب جزء ِ اقوام سامی – و حتی شاید قوم اصلی آنها – هستند. نکته‌ی جالب‌تر اینکه در استوره‌های سامی نیز مشابه این دیده می شود و ایرانیان جزئی از سامی‌ها دانسته شده اند. در "قاموس کتاب مقدس" آمده است که فرس (پارسیان) از نژاد سام می باشند که او فرزند ارشد نوح است. اما این‌گونه نظرات که ریشه در منطق غیر علمی استوره دارند امروزه مورد پذیرش پژوهشگران نیست. امروزه آشکار است که ایرانیان جزء آریاییان هستند. عرب نیز به گمان برخی از پژوهشگران نه تنها سامی، بلکه خاستگاه سایر اقوام سامی است و عربستان سرزمین اصلی و نخستین سامی‌ها دانسته شده است. ( آذرنوش- برگ 27).

+++

بر این سیاهه می توان دیدگاه های دیگری را نیز افزود که بدلیل سست بودن آنها از پیش کشیدنشان صرف نظر می کنم. آنچه آمد گمانه‌زنی‌هایی در باره‌ی این واژه بود که بی‌گمان برتری دادن هر یک بر دیگری کار دشواری است و نیازمند پژوهشی فراگیر در تاریخ و فرهنگ ایران‌زمین و همچنین سرگذشت زبان فارسی است. با این وجود دیدگاه آخر از نظر نویسنده‌ی این نوشتار از قوت و استواری بیشتری نسبت به دیگر دیدگاه‌ها برخوردار است.

بن‌مایه‌ها
1- نسخه‌ی نرم‌افزاری واژه‌نامه علامه دهخدا (بن مایه اصلی که به گردآوری دیدگاهها پرداخته است)
2- فرهنگ عمید
3- فرهنگ معین
4- سبک شناسی – محمد تقی بهار- جلد سوم
5- شاهنامه فردوسی –مهری بهفر- جلد نخست
6- واژه‌نامه شاهنامه – پرویز اتابکی
7- فرهنگ کوچک زبان پهلوی – دیوید مکنزی
8- تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام – دکتر احمد تفضلی
9- پژوهشی در اساتیر ایران – دکتر مهرداد بهار
10- نامه‌ی باستان – دکتر میر جلال الدین کزاری – جلد نخست
11- اساتیر ایرانی – آلبرت جزف کارنوی – برگردان احمد طباطبایی
12- راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی – دکتر آذرتاش آذرنوش
سه‌شنبه 15 آوریل (4) 2008Tuesday, April 15, 2008

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

نظرات قبل از نمایش به تایید نویسنده وبلاگ می رسد. کامنتهای تبلیغاتی به نمایش گذاشته نمی شود.
اگر در کامنت گذاشتن مشکل دارید از مرورگر فایرفاکس یا کروم استفاده نمایید. با سپاس


Strauss - Also Sprach Zarathustra
Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net