۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

چوب قانون

ح. جوشن‌لو

"باطوم" کلمه ایست که این روزها رواج زیادی یافته و با یک جستجوی کوتاه در موتورهای جستجو می توانیم شمار فراوانی از موارد کاربست این کلمه را بیابیم.
می گویند اصل کلمه bâton فرانسوی است به معنای "چیزی که از آن بعنوان سلاح استفاده می کنند" که از سال 1548 به کار رفته و از سال 1590 به معنای کنونی اش یعنی "تکه چوب یا فلز یا پلاستیکی که برای ایجاد نظم عمومی بدست نیروهای پلیس قرار می گیرد تا اغتشاگران را مورد ضرب و جرح قرار دهند"، بکار رفته است.
در انگلیسی هم به این شکلها بکار می رود:batten و baton. بر این اساس، قاعدتا باید در زبان فارسی "باتون" نوشته و تلفظ می شده است اما مشاهده می کنید که جز در مواردخیلی استثنایی نه اینگونه نوشته می شود و نه اینگونه تلفظ می شود.
به اینکه آنرا "باتوم" تلفظ می کنند نمی شود خرده ای گرفت. چرا که هر قومی حق دارد در کلمات دخیلی که از زبانهای دیگر قبول می کند هر گونه دخل و تصرفی بکند (به شرطی که با قاعده و طبیعی باشد). بنا بر این اینکه اکثریت جامعه "باتون" را "باتوم" تلفظ می کنند خود نشان می دهد این دخل و تصرف به هنجار است و نمی توان در مقابل آن ایستادگی کرد.
اما اینکه در نوشتار آمده اند و آنرا با "ط" نوشته اند بسیار قابل تامل است و نشان دهنده عدم اعتماد به نفس ما در بکار بردن خط خویش می باشد. براستی چه دلیلی وجود دارد که در مقابل یک کلمه دخیل که خودمان حق داریم رسم الخط آنرا آزادانه انتخاب کنیم بجای حرف فارسی "ت" از حرف عربی "ط" استفاده کنیم که هیچ معادل آوایی در زبانمان ندارد؟ (ر. ک. "ط" بنویسیم یا "ت"؟)
باری، دهخدا در مقابل این واژه می نویسد: "(فرانسوي ، اِ) باتون . چوب قانون . باتوم (در تداول عامه ). چوبدستي صاحب منصبان نظامي و پاسبانان . در اصطلاح امروز چوبدستي پاسبانان و ماموران انتظامي شهرباني و آن معمولاحدود نيم گز طول دارد و غالباً از لاستيک درست شود."
جالب است که اگر یک تکه چوب نتراشیده را کسی بردارد و به سمت جمعیتی بتازد می گویند که "چماق" بدست گرفته و امنیت و آسایش مردم را تهدید کرده، اما اگر همین تکه چوب تراشیده شود و به شکل باتوم در آید و در دست یک پلیس قرار گیرد که او هم انسان است و دارای خشم و غضب و بعضا حیوانیت کنترل نشده، عاملی برای حفظ نظم عمومی قلمداد می شود. چه می شود کرد؟ تمدن ناخوشنودی هایی هم دارد! باید ساخت.

۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

ایدئولوژی چیست؟

دانشنامه فلسفی استنفورد - ترجمه ح. جوشن‌لو

ایدئولوژی چیست؟ این اصطلاح احتمالا توسط متفکر فرانسوی دستوت دو تراسیDestutt de Tracy در اوایل قرن نوزدهم، در مطالعاتش در مورد "روشنگری" ساخته شده است. برای دو تراسی ایدئولوژی علم بررسی ایده‌ها و خاستگاه آنها بود. دانش ایدئولوژی، ایده ها را نه صرفا چیزهایی بطور اتفاقی برخاسته از ذهن یا آگاهی، بلکه آنها را نتیجه نیروهای جهان مادی می داند که تفکر انسان را شکل می دهند. دو تراسی معتقد بود نظرش نسبت به "ایدئولوژی" ممکن است در اختیار اهداف سیاسی مترقی قرار گیرد، چرا که فهم خاستگاه ایده ها موجب شکل گیری تلاشهایی به نفع پیشرفت بشرمی شود.
ایدئولوژی امروزه بطور کلی به معنای "دانش ایده‌ها" به کار نمی رود، بلکه به معنای خود ایده‌ها و همچنین نوع خاصی از ایده‌ها بکار می رود. ایدئولوژی‌ها ایده‌هایی هستند که غایت آنها معرفت‌شناختی نیست، بلکه سیاسی است. بر این پایه فلسفه وجودی یک ایدئولوژی تایید و تثبیت یک دیدگاه خاص سیاسی، خدمت به منافع گروهی خاص از انسانها یا انجام یک نقش کاربردی خاص در رابطه با نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا حقوقی است.
دانیال بل Daniel Bell ایدئولوژی را "سیستمی از باورها که معطوف به عمل هستند " دانست و این حقیقت که ایدئولوژی معطوف به عمل است نشان می دهد که کارکرد ایدئولوژی ارائه واقعیت شفاف (تحریف نشده) نیست، بلکه نقش آن تحریک و فراخواندن انسانها به انجام یا عدم انجام کارهایی خاص است. چنین کارکردی ممکن است دربرگیرنده پروسه ای از توجیه‌گری باشد که شاید خود این پروسه مستلزم ایجاد ابهام در واقعیت باشد.
با این حال، بل و سایر جامعه شناسان لیبرال، رابطه خاصی را بین ایدئولوژی و وضعیت موجود در نظر نمی گیرند؛ تعدادی از ایدئولوژی ها به وضعیت موجود خدمت می کنند و برخی دیگر به اصلاح یا براندازی فرا می خوانند.
منبع: اینجا

۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

زرتشت و تفکر انتزاعی

ح. جوشن‌لو

این روزها به عنوان نوعی فخر فروشی از دهان ملی‌گراها و وطن‌پرست‌ها زیاد می شنویم که به بزرگان ایرانی که قبل از اسلام می زیسته اند، ویژگی‌ها و امتیازهایی نسبت می دهند که گاه بعضی از آنها با عقل جور در نمی آید. یکی از این انتسابها که امروزه مد شده و دهان به دهان می چرخد آنست که در مورد زرتشت می گویند او "بنیانگذار تفکر انتزاعی" در دنیا بوده است. (برای نمونه در اینجا)
براستی با شنیدن این سخنان آدمی گرفتار این پرسش می شود که چگونه ممکن است به یک پیامبر بزرگ در این سطح و جایگاه، چنین نسبتی داده شود. در این نمی توان تردید کرد که نوع تفکر زرتشت استوره‌ای- دینی بوده است و و این هم بر کسی پوشیده نیست که در تفکر استوره‌ای-دینی سخن از انتزاع و ذهنیت انتزاعی نوعی انحراف محسوب می شود و برای نمونه برخورد شدید مسلمانان با رواج تفکر انتزاعی در جهان اسلام را -که امروز به نام فلسفه اسلامی آنرا می شناسیم- همگی شنیده ایم و از تکفیرهای غزالی و دیگر دینمداران و از منشور تحریم فلسفه همگی خبر داریم. در حوزه تمدن اروپا هم تفکر فلسفی و انتزاعی تا آن زمانی که خراجگزار کلیسا بود محترم بود. اما در نیمه‌ی راه پس از به سرآمدن قرون میانه‌ دیگر فلسفه و تفکر استوره‌ای- دینی راه خود را بصورتی بنیادی از هم جدا کردند و در بسیاری از مواقع نیز علنا به روی هم تیغ کشیده اند.
امروز کم و بیش می دانیم که شکل گیری تفکر مفهومی- انتزاعی در مغرب زمین و در میان حکیمان یونان باستان بوده است، حکیمانی که با خودآگاهی از پروژه‌ای که دنبال می کنند رسما و علنا از پیروی از لوگوس بجای میتوس سخن گفتند، پروژه ای که با تالس -یا شاید پیشتر از او- آغاز شد و با ارستو کم و بیش صورتبندی منسجم خود را باز یافت و سنت فکری‌ای را تشکیل داد که تا به امروز همچنان پایدار است و شناخته شده.
برای نمونه ایده‌ی"خدا" را در تفکر مفهومی و انتزاعی و تفکر دینی و استوره‌ای در نظر بگیرید. در تفکر دینی و استوره ای وقتی می گوییم خدا منظورمان یک موجود است که دارای ذات میباشد و وجود خارجی دارد و از خود فعل و انفعال دارد. در تفکر استوره ای این خدا دارای جسم بوده است و مثلا در تفکر یونانیان باستان خدایان در کوهی به نام المپ زندگی می کرده اند. اما در تفکر پیشرفته تر دینی (منظورم دینهای سامی است) خدا از جسم آزاد می شود و تبدیل به یک موجود متعالی روحانی و فاقد اجزا می شود. اما به هر حال وجود خارجی دارد و می تواند بر زندگی ما تاثیر بگذارد و حتی جان ما را بگیرد- یک مفهوم ذهنی قادر نیست چنین کاری کند.
اما در تفکر انتزاعی و مفهومی خدا صرفا یک "مفهوم" است؛ یک "تصور" (در معنای ارستویی اش). جایگاه مفاهیم ذهن انسان است. خدای مفهومی تنها در تفکر ما زندگی می کند نه در خارج از آن. هر چند متکلمین و فیلسوفان دینی سعی می کنند با یکسان انگاری ذهن و جهان خارج آنچه که در ذهن وجود دارد را به جهان خارج هم نسبت دهند، اما به هر حال وقتی می گوییم "مفهوم" یا "تصور" خدا ، منظور کاملا مشخص است.
زرتشت وقتی می گفت "اهورا مزدا"، و خود را فرستاده او می دانست به عنوان یک مومن هیچگاه منظورش این نبود که خدا یک مفهوم ذهنی و انتزاعی است و او فرستاده آن مفهوم ذهنی و انتزاعی است.
اگر هم شکل گیری تفکر توحیدی را انتزاع بدانیم و اگر منظور این مدعیان از تفکر انتزاعی توحید باوری زرتشت است باز هم باید گفت :
اول اینکه به لحاظ تاریخی آخناتون و موسای یکتاپرست بر زرتشت مقدم هستند (به مقاله نخستین یکتاپرست در همین وبلاگ مراجعه کنید.)
دیگر اینکه صرف یکی دانستن "خدا" انتزاع نیست و همانطور که توضیح داده شد مفهوم خدا در دین و استوره نمی تواند انتزاعی و ذهنی باشد.

+ در مورد تفاوت خدای ادیان و خدای فلاسفه به این نوشتار از داریوش آشوری مراجعه شود: پژواکِ معنايیِ سَبک در کارِ نيچه - پیوندگاهِ فلسفه و ادبیّات


Strauss - Also Sprach Zarathustra
Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net