ح. جوشنلو
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
ور نه در مجلس رندان خبری نیست که نیست
«زن» را در طول تاریخ همیشه پوشانده اند و از آن پس، صبح تا شب و شب تا صبح، برای دست یابی به آنچه در پس پوشش و پرده نهفته، دویده اند. کسی چه می داند، شاید این قرار دادن در پس پرده، برای ایجاد حرص و طمع بیشتر بوده است. و اینچنین است داستان هیولایی به نام «حقیقت». در جایی از تاریخ، حقیقت از واقعیت – دستیافتنی ترین چیز برای بشر - فاصله گرفت و امری ارجمندتر از واقعیت قلمداد شد. از آن پس روز به روز از تیررس چشم و حواس بشر دورتر شد و تا جایی که بدون چشم مسلح دیدنش محال گشت. باری، حقیقت هم باند پیچی شد و تنها عده ای خاص (عارف، سالک، صوفی، مرتاض، کشیش، ملا ، فیلسوف و ...) یارای دستیابی به آن را داشتند. مثل زن که فقط واجدین شرایط ، و نه هرکس و ناکس، می توانستند پرده را کنار بزنند و ببینند در پس پرده چه چیز پنهان است.
نیچه بیشتر - و شاید پیشتر- از همه بر این شباهت انگشت نهاد. او اثر بزرگش، «فراسوی نیک و بد» را با این پرسش آغاز می کند: «اگر حقیقت زن باشد – چه خواهد شد؟». سپس او فیلسوفان جزمگرا که همواره بدنبال حقیقت دویده اند را مسخره می کند که « این زن نگذاشته است او را به چنگ آورند». در پیشگفتار چاپ دوم «دانش شاد» با عصبانیت از ناموس و حجاب این زن سینه چاکانه دفاع می کند که «آزرم طبیعت را که در پشت راز و رمز، و شک و دودلی پنهان است باید باز ستود. شاید حقیقت زنی باشد که حق دارد نخواهد اساس وجودش بر ملا شود.» البته در گفتاری ناهمسو، پیشتر این ایده معروفش را اعلام می کند که « ما دیگر باور نداریم که حقیقت بی پرده و حجاب، حقیقت باقی می ماند. ما در این باب به قدر ضرورت زیسته ایم.» یعنی اساسا زنی پشت پرده نبوده و اصلا دیگر نیازی به این قصه «زنی در پس پرده» نداریم. چرا که معتقد است در فرهنگی که بزودی ظهور می کند حقیقت و واقعیت دوباره با هم همبستر خواهند شد. دوباره در «خواست قدرت»، پاره 465، طعنه می زند که «من فیلسوفان پیشین را همچون هرزگان خوار و بی مقداری می انگارم که در پوشش زنی به نام حقیقت پنهان اند.» آشکار است که جان کلام نیچه در این طعنه ها، صرفا تشبیه حقیقت به زن است و این نه ارجگذاری زن است و نه خوارداشت او. فقط تاکیدی است بر این وجه شبه بسیار روشنگر. او حقیقت را زن نمی داند، کما اینکه وقتی یار قد بلند را به سرو سهی تشبیه می کنیم او را یک درخت نمی دانیم. البته توجه به این نکته که واژه حقیقت در زبان آلمانی مونث محسوب می شود نیز این تشبیه نیچه را بیش از پیش شیطنت آمیز می گرداند.
نیچه بیشتر - و شاید پیشتر- از همه بر این شباهت انگشت نهاد. او اثر بزرگش، «فراسوی نیک و بد» را با این پرسش آغاز می کند: «اگر حقیقت زن باشد – چه خواهد شد؟». سپس او فیلسوفان جزمگرا که همواره بدنبال حقیقت دویده اند را مسخره می کند که « این زن نگذاشته است او را به چنگ آورند». در پیشگفتار چاپ دوم «دانش شاد» با عصبانیت از ناموس و حجاب این زن سینه چاکانه دفاع می کند که «آزرم طبیعت را که در پشت راز و رمز، و شک و دودلی پنهان است باید باز ستود. شاید حقیقت زنی باشد که حق دارد نخواهد اساس وجودش بر ملا شود.» البته در گفتاری ناهمسو، پیشتر این ایده معروفش را اعلام می کند که « ما دیگر باور نداریم که حقیقت بی پرده و حجاب، حقیقت باقی می ماند. ما در این باب به قدر ضرورت زیسته ایم.» یعنی اساسا زنی پشت پرده نبوده و اصلا دیگر نیازی به این قصه «زنی در پس پرده» نداریم. چرا که معتقد است در فرهنگی که بزودی ظهور می کند حقیقت و واقعیت دوباره با هم همبستر خواهند شد. دوباره در «خواست قدرت»، پاره 465، طعنه می زند که «من فیلسوفان پیشین را همچون هرزگان خوار و بی مقداری می انگارم که در پوشش زنی به نام حقیقت پنهان اند.» آشکار است که جان کلام نیچه در این طعنه ها، صرفا تشبیه حقیقت به زن است و این نه ارجگذاری زن است و نه خوارداشت او. فقط تاکیدی است بر این وجه شبه بسیار روشنگر. او حقیقت را زن نمی داند، کما اینکه وقتی یار قد بلند را به سرو سهی تشبیه می کنیم او را یک درخت نمی دانیم. البته توجه به این نکته که واژه حقیقت در زبان آلمانی مونث محسوب می شود نیز این تشبیه نیچه را بیش از پیش شیطنت آمیز می گرداند.
نیچه اما، خبر نداشت که جایی در مشرق زمین، در ممالک محروسه، بسیاری خلطی بزرگ بین زن و حقیقت (خدا) مرتکب شده اند، تا آنجا که هنوز پس از 1000 سال کسی بطور قطع نمی تواند نظر دهد که این اشعار پر شور و شهوت، برای تملق از حقیقت سروده شده، یا برای دریوزگی ِتوجه از یک ساقی سیمین ساق! جایی که در آن با حقیقت عشق بازی می کنند! در اساس، مرز بین حقیقت و زن رنگ باخته و انتخاب اینکه شاعر از زن می گوید یا حقیقت یا هردو، به خواننده محول شده است؛ انتخابی با گزینه هایی همه مقبول و موجه!
باری، در این فرهنگ پر رمز و راز و لبریز از پرده های رنگارنگ و حجاب های گوناگون، کسی چه می داند در پس پرده چه خبر بوده است؟!
/ گفتاورد
تا دل هرزه گرد من رفت به چين زلف او
زان ســفر دراز خود عزم وطن نمى كــند
/ گفتاورد
در این سرزمینِ پر رمز و راز و پوشیده در پسِ پرده،آنهم پردهای آویخته از جنسِ مردانه،زن هم چون حقیقت،لیک حقیقتی انحصاری تر و در بندتر،نخست پنهان شده تا سپس نگاره ش را به زیور و زینت پردازند و بستایند.همچون خاطره یی فراموش شده که همواره زیباتر به یاد آید،هرچند بدور از واقعیت..البته ناا گفته نماند که دیدِ نیچه هم به زنان ،چندان شایسته نیست و در خورِ نکوهش ست.
پاسخحذفliked much
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف