۱۳۸۸ دی ۴, جمعه

متافیزیک چیست؟

ترجمه ح. جوشن‌لو
 ای درخت معرفت جز شک و حیرت چیست بارت
یا که مـن باری ندیدم غــیر از این بر شاخســارت
عــمرها بردی خوردی، غـــــیر ازین بـاری ندادی
حیف، حیف از این هــمه رنـج بشر در رهگذارت
م- امید

1- metaphysics: این واژه متعلق است به اواخر سده 14، به معنای "شاخه ای از نظرورزی که به علتهای اولیه چیزها می پردازد"، از زبان لاتین میانه metaphysica است که خود حالت خنثی و جمع از یونانی میانه ta metaphysika است که آن هم از لفظ یونانی[باستان] ta meta ta physika می باشد به معنای "کارها/آثار بعد از فیزیک" که عنوان 13 رساله است که بطور معمول و مرسوم بعد از رساله های مربوط به فیزیک و علوم طبیعی در مجموعه نوشته‌های ارستو قرار داده شده است.
این نام حدود سال هفتاد قبل از مسیح توسط شخصی به نام آندرونيكوس رودسي Andronicus of Rhodes بکاررفته و این نامگذاری بر نحوه تنظیم مرسوم کتابها مبتنی بوده اما این نام [=بعد از فیزیک = متافیزیک] بعدها توسط نویسندگان لاتین به اشتباه به معنای "علم بررسی آنچه که ماوراء عالم مادی است" فهمیده شد. بنا براین صفت این واژه یعنی metaphysical در معنای "انتزاعی و نظری ِصرف" بکار رفت (برای نمونه از سوی Johnson که این صفت را در باره برخی شاعران قرن هفدمی بویژه Donne و Cowley که از استعاره های ظریف و تصویرپردازی های پیچیده استفاده می کردند ، به کار برد.)
این واژه در اصل در زبان انگلیسی بصورت مفرد بکار می رفته و حالت جمع آن بعد از قرن 17 شایع شد، اما حالت مفرد آن در اواخر قرن 19 تحت تاثیر زبان آلمانی در پاره ای کاربردهای خاص، دوباره مورد استفاده قرار گرفت.‍‍‍‍ [1]


2- بلند پروازانه‌ترین پروژه در میان پروژه های فلسفی طرح ریزی یک نظریه در خصوص طبیعت یا ساختار واقعیت یا نظریه ای در مورد جهان به عنوان یک کل است. این پروژه عموما متافیزیک نامیده می شود و امکانپذیری عقلی آن در فلسفه قرن بیستمی مغرب زمین بطور گستره مورد چالش قرار گرفته است.
متافیزیک در یونان باستان و همچنین در دوران انقلاب علمی قرن هفدهم اروپا رشد و شکوفایی یافته است. فیلسوفانی چون دکارت، لایب‌نیتز و اسپینوزا می اندیشیدند که بهره گیری نظام‌مند از عقل، می تواند انها را به دیدگاهی در مورد سرشت جهان برساند؛ دیدگاهی که ماهیتا بسیار متفاوت از فهم عادی و هرروزی ما از جهان از کار در آمد. علم، نیز، همین نتیجه را داشت.
ایمانوئل کانت و دیوید هیوم نقطه شروع شکاکیت مدرن در باره مدعیات متافیزک بودند. برای هر دو متفکر کاربرد معنادار زبان تنها تا کرانه های تجربه [حسیِ] ممکن، امکان پذیر است. چنین به نظر می‌رسد که متافیزیک‌دانان با بهره‌گیری از واژه‌هایی که از زبان روزمره گرفته شده، سخنان خود را فهمیدنی می‌سازند، اما از سوی دیگر با استفاده از این واژه ها برای صحبت از جهانی فراتر از مرزهای تجربه [حسی] ممکن، گرفتار تناقض و ناسازگاری می شوند.
برخی از فیلسوفان تحلیلی مدرن از یک دیدگاه تعدیل یافته ‌تر در خصوص متافیزیک - "متافیزیک توصیفی" در تمایز با "متافیزیک نظری"، و یا "متافیزیک بازنگرشی" - به عنوان تلاش برای تحلیل و توصیف چارچوب مفاهیم بنیادین و ارتباط بین آنها مبتنی بر یک گفتمان روزمره و علمی دفاع می کنند.[2]

+ نیز بنگرید به اینجا از سعید حنایی کاشانی

+ متن متافیزیک ارسطو

پی‌نوشت‌ها
1- منبع : www.etymonline.com مدخل metaphysics
2- منبع : Oxford dictionary of sociology مدخل metaphysics

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه

تبارشناسی واژه ها: سه جلدی، گودر، هو

ح. جوشن‌لو

سه جلدی

قدیمی‌ها به شناسنامه می گفتند و هنوز هم می گویند: "سه جلدی". کشف علت این نام‌گذاری ساده است. با ورود سیستم قانونگذاری در ایران و نظام‌مند شدن زاد و ولد و الزامی شدن ثبت وقایع مهم (چون تولد، مرگ ، ازدواج و طلاق و ...) یک سری سند در ایران درست شد که نام آنها را "اسناد سِجـِل احوال" گذاشتند (سجل یعنی ثبت) که مهمترین و ملموس ترین آنها شناسنامه بود. و لذا در عرف ثبتی و قضایی به شناسنامه می گفتند سند سجلی. عوام هم که این واژه (سجلی) برایشان ناآشنا بود آنرا تبدیل کردند به "سه‌جلدی" و به سندی که یک جلد بیشتر ندارد سه جلدی گفتند.

گودر
گودر واژه ای نوظهور است که اینروزها در زبان اهل اینترنت کاربرد فراوانی یافته است. گودر مخفف سرویس معروف و کارامد شرکت گوگل یعنی Google Reader میباشد. نکته جالب این است که این نوع واژه سازی از جانب ایرانی ها بوده و گودر (قاعدتا با املای Gooder ) در منابع انگیسی زنده (چون ویکی‌پدیا و urban dictionary ) تا جایی که من بررسی کرده ام در این معنی به کار نرفته است.

هو / :hu/
"هو" در زبان صوفیان ایرانی بسیار کاربرد دارد و از آن خدا را اراده می کنند. مثلا می گویند "یاهو" به معنی یاخدا. حال ببینیم این واژه از کجا آمده است. بی شک این "هو" مخفف همان "هُوَ" عربی است که برای سهولت تلفظ و یا ضرورت شعری به این حالت در آمده است. البته صوفیان ایرانی که بیشتر عربی نمی دانند پس از فراموش کردن تبار این واژه آنرا یک اسم خاص تلقی کرده اند جدای از "هوَ" و آنرا در ترکیبهایی عربی بدون توجه به قواعد زبان به کار برده اند. مثلا می گوید : هُوَ الهو. [اینجا] در این ترکیب هر دوی نهاد و گزاره یکی هستند (ضمیر هو عربی) منتها اولی در همان صورت عربی اش به کار رفته است و دومی تلفظ صوفیانه شده آن است.
چند بیت از مولانا به نقل از دهخدا:
صبغةاللّه چيست ؟ رنگ خُم ّ هو
پيسه ها يک رنگ گردد اندر او.
***
فکر ما تيري است از هو در هوا
در هوا کي پايدار آيد ندا؟
***
باد در مردم هوا و آرزوست
چون هوا بگذاشتي پيغام هوست .
در این نمونه ها مشاهده می شود که مولانا که عربی به خوبی میدانسته هنوز تبار این واژه را گم نکرده است و آنرا درست و به قاعده به کار می برده، یعنی به صورت ضمیر غایب به معنای او نه یک اسم خاص.

۱۳۸۸ آذر ۱۲, پنجشنبه

تارنگار و تارنما!

ح. جوشن‌لو

1- من شخصا بر این باورم که نیازی نیست در مقابل همه واژه های بیگانه معادل فارسی بیابیم یا بسازیم. بخصوص آن دسته از واژه های فرنگی که کاملا برخاسته از فرهنگ غرب هستند و پیشینه ای در فرهنگ ما ندارند و بویژه اینکه به مرور زمان در زبان فارسی و گفتار فارسی زبانان هم جا افتاده باشند. مانند واژه هایی چون تلوزیون ، رادیو، اینترنت، سوژه، ابژه، وبلاگ و اینترنت. جالب است که فرهنگستان زبان فارسی که دائما در معرض نقد و طعن و نفرین نویسندگان است در بعضی از موارد این حکمت را در یافته[1]، اما بسیاری دیگر هنوز در نیافته اند و در پروسه برابر سازیشان همه روزه معادل های جورواجور و بیقاعده خلق می کنند و آنقدر پیش رفته اند که مثلا برای "اینترنت" برابرهای سلبقه ای و مضحک مانند "اندرنگار" یا "تارکده" را به کار برده اند.[2]
نکته دیگر اینکه اگر هم بپذیریم که حتما باید برای همه کلمات فرنگی معادلی گذاشت به نظر من این کار باید در آغاز ورود آن پدیده و کلمه در فضای فرهنگی فارسی زبان باشد نه پس از اینکه آن کلمه فرنگی جا افتاد و ملکه ذهن مردم شد. بنابراین برای واژه هایی با توصیف بالا، این همه تلاش بیهوده است.

2- حال بیاییم پیشنهادهایی که برای برایریابی (سازی) واژه های "وبلاگ" و"وبسایت"، از سوی مرزبانان زبان فارسی و پیروان نظریه زبان سره، مطرح شده را مورد ارزیابی و سنجش قرار دهیم. معمولا در برابر "وب‌سایت" از معادل "تارنما" و برای "وبلاگ" از "تارنگار" استفاده می نمایند.
در انگلیسی نخستین معنایی که از "web" فهمیده می شود "تار عنکبوت" است. در Concise Oxford English Dictionary در مقابل این کلمه به عنوان اولین تعریف می خوانیم:
a network of fine threads constructed by a spider from fluid secreted by its spinnerets, used to catch its prey
این معنا مهیای آن است که از آن بصورت مجازی برای رساندن معنای "شبکه" استفاده کنیم. چون برجسته ترین ویژگی تار عنکبوت شبکه ای بودن ان است. به همین علت دومین معنای این واژه در آکسفورد چنین ضبط شده است:
a complex system of interconnected elements. (the Web) the World Wide Web
این تعریف دقیقا آشکار می کند که علت استفاده از واژه "web" (تار عنکبوت) برای "اینترنت" خاصیت "شبکه" ای و در هم تنیده بودن عناصر تار عنکبوت است.
اما در فارسی وقتی می گوییم "تار" هیچ گاه در مرحله نخست معنای "شبکه" به ذهن نمی رسد . اولین چیزی که به ذهن می رسد رشته و ریسمان و نخ است و سیم یا مو یا ساز و ... سپس در معنای "کدر" هم به کار می رود. و شاید در معنای مقابل "پود"و تا آن را با مضاف الیه "عنکبوت" به کار نبریم آن معنا را نمی رساند. این است که من کلمه "تار" را معادل خوبی برای "وب" نمی دانم.
و اما در مورد "نما" و "نگار". این نامگذاری‌ها بر چه اساسی بوده؟ نماییدن به معنای نشان/نمایش دادن است. این برابر از کجا آمده است؟ در کلمه انگلیسی website که ردپایی از این معنا وجود ندارد. از سوی دیگر مگر در وبلاگ چیزی نمایش داده نمی شود و در وبسایت چیزی نگاشته نمی شود؟
البته شکی نیست که بین نگاشتن (به معنای نوشتن) و"وبلاگ" ارتباط معنایی عمیقی وجود دارد اما برعکس بین"وبسایت" و "نماییدن" ارتباط معنایی مشهودی یافت نمی شود. از سویی به نظر می رسد "نگار" که بن مضارع است در ترکیب "تارنگار" به آن حالت فاعلی داده و با این حساب معنای "تارنگار" می شود "نگارندهء وب" که این به نظر درست نیست.
آشکار است که این برابریابی ها بدون پژوهش در کاربرد این پدیده ها در فرهنگ و زبان اروپایی و معنای تحت اللفظی دوکلمه website و weblog بوده است. [3]

3-در آخر به نظر من، اگر خود را ملزم به استفاده از برابر فارسی بدانیم (که من هیچگاه معتقد نیستم چنین است) برای وبسایت بهترین برابر را "پایگاه اینترنتی" می بینم که البته امروزه این برابرواژه، کاربرد زیادی هم دارد. زیرا "سایت" site در انگلیسی به معنای پایگاه است و وب هم در اینجا یعنی شبکهء اینترنت. البته درست است که "پایگاه اینترنتی" کمی طولانی است و بکار بردنش برای مفهومی که می تواند یک نام بسیط داشته باشد سخت است. اما تا وقتی که معادلی بسیط و سنجیده و درست آیین پیشنهاد نشده مجبوریم به این ترکیبهای دوکلمه ای دل خوش باشیم. برای وبلاگ هم من "وب‌نوشت" را ترجیح می دهم.


پی‌نوشت
[1]- ر.ک. واژه «اینترنت» معادل فارسی نخواهد داشت
نیز ر.ک. توضیحات داریوش آشوری در فرهنگ علوم انسانی- ویراست دوم- ص 45 به بعد
حال که بازار معادل‌سازی گرم است بگذارید یکی هم من بسازم: ازین پس بجای "اینترنت" بگویید "تارآباد".
[2]- رضا مرادی غیاث‌آبادی به زیبایی تمام به این نکته پرداخته است که بدلیل دلنشینی سخنانش مستقیما آنرا نقل می کنم:
"مدتی پیش در روستایی دورافتاده در فراهان، پیرزنی روستایی گریبانم را گرفت که: «گذر را نیالا که شب می‌چُری و می‌چایی!» این عبارت شیوا را از آن رو آوردم که به باور این کمترین، مسئله اصلی در ذات زبان فارسی و گویشوران آن نیست؛ بلکه دشواری‌های است که نوکیسه‌گان شهرنشین با دخالت‌های بیجا و واژه‌سازی‌های دلخواهانه و بی‌پایه رواج داده‌اند. اینروزها هر کسی که دو کتاب می‌خواند، هوس واژه‌سازی و سره‌نویسی تخیلی به سرش می‌زند. مثلاً اگر واژه‌های «ایمیل»، «وبلاگ» و «وب‌سایت» تقریباً در سراسر جهان به همین شکل بکار می‌رود و هیچکس هوس معادل‌سازی برای آن به سرش نمی‌زند، ما بدون اینکه برای ایجاد یا توسعه و تکمیل آنها کوشیده باشیم، فقط تمایل به دستکاری در نام‌های آنها را داریم. چون اینکار نیاز به هیچ سواد و خرج و دردسری ندارد. وقت آزاد و کرسی گرم و ذهن خیالباف می‌خواهد که این آخری (بزنم به تخته) مثل چاه‌های نفت و گاز ما، جوشان و خروشان است: تارنما، تارنگار، تارنوشت، تارگاه، رایانامه، رایان‌نامه، رایانویس، رایان‌نما، وب‌گاه، وب‌نوشت، وب‌کده، وب‌خانه، پست الکترونیک و خیلی کلمه‌های بامزه و بی‌مزهٔ دیگر. در حالیکه واژه «ایمیل» با «میل» ایرانی خاستگاهی مشترک دارند و هردو دلالت بر پست و چاپار می‌کنند."
[3]- به وبلاگ چیست؟ از همین نویسنده مراجعه کنید.

۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

دکتر مصدق در دادگاه

مصدق در دادگاه بین المللی لاهه
(و ملی شدن صنعت نفت ایران)

در دادگاه لاهه: تصمیم ملی شدن صنعت نفت، نتیجه ی اراده ی سیاسی یک ملت مستقل و آزاد است. تمنا دارم به این نکته توجه بفرمایید که در خواست ما از شما این است که به اتکای مقررات منشور ملل متحد، از دخالت در موضوع خودداری فرمایید. آقای رییس، موقعی که از تهران حرکت کردم، امیدوار بودم مظالمی که به ایران وارد شده، به طور کامل به عرض آقایان برسانم و می خواستم مدارک بیشماری که در این زمینه دارم و فقط بعضی از آن ها را سابقا به استحضار شورای امنیت رسانده بودم، به شما ارایه دهم تا به مداخلات شدید شرکت نفت ایران و انگلیس در امور داخلی ما بهتر پی ببرید، ولی چون مرا محدود ساختید که از حدود مطالب مربوط به عدم صلاحیت خارج نشوم، ناچارم که از خواسته های شما تبعیت کنم و از ارایه ی اسنادی که در دست دارم، خودداری نمایم. عرایض خود را به همین جا خاتمه می دهم و اگر نتوانستم حقانیت و مظلومیت ایران را کاملا به معرض افکار عمومی مردم دنیا بگذارم، امیدوارم که لااقل حقانیت ما به دیوان ثابت شده باشد. (منبع)
+++
در دادگاه نظامی: بازپرسی از دكتر مصدق ، طی پنج جلسه به مدت دوازده روز ، از بیست و شش شهریور تا هفت مهر 1332 در سلطنـت‌آباد ، به وسیله افراد ذیل انجام شد : سرتیپ حسین آزموده ( دادستان ارتش ) ، سرهنگ دوم اللهیاری ( دادیار ) ، سرهنگ كیهان خدیو ( بازپرس ) و سرهنگ فضل‌اللهی ( كمك بازپرس )
بازپرسی ، نوزده ساعت و سی پنج دقیقه طول كشد و دكتر مصدق به چهل و پنج سؤال جواب گفت . در پایان مرحله‌ی بازپرسی ، دادستان نظامی در نهم مهر ماه ، كیفرخواستی در هفده بند علیه دكتر مصدق تنظیم نمود و ضمن هر یك از مواد آن ، مطالبی عنوان كرد كه آن‌ها را دلیل مجرمیت دكتر مصدق بر طبق اتهام اصلی یعنی ؛ بر هم زدن اساس حكومت و ترتیب وراثت تاج و تخت و تحریض مردم به مسلح شدن علیه قدرت سلطنت معرفی كرد .
شش هفته بعد ، دادگاه نظامی كار خود را آغاز كرد . روز سی‌ام آذر 1332 ، رأی دادگاه علیه مصدق صادر گردید و او را به سه سال حبس مجرد محكوم كرد . روز نوزده فروردین 1333 ، دادگاه تجدیدنظر نظامی تشكیل و یك ماه بعد ختم دادگاه اعلام گردید . در این دادگاه ، رأی دادگاه بدوی تأیید شد . (منبع)

مصدق در دادگاه نظامی
(و محکومیتش به سه سال حبس)

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

واقعیت و مصلحت در ترازو

ح. جوشن‌لو

یکی از حوادث مهم دنیای ورزش در این روزها داستان خطای هند کاپیتان تیم ملی فرانسه در بازی فوتبال در مقابل ایرلند و منتهی شدن این خطا به پیروزی تیم فرانسه و راهیابی اش به جام جهانی و بازماندن تیم ملی ایرلند از جام جهانی است. مخفی ماندن قضیه بر داور بازی و نتایج این غفلت نکات مهمی را آشکار می کند.
از سویی بعد از اتمام بازی با بازبینی فیلمهای ضبط شده کاملا مشخص شده است که بازیکن فرانسوی دوبار از دستش برای کنترل توپ استفاده کرده و پاس گل را ساخته است. از سوی دیگر داور این صحنه را ندیده و گل را پذیرفته و از طرفی بر اساس قوانین فیفا نتیجه این بازی قابل ابطال نیست.(اینجا)
این جا است که نظام عدالت شکلی، در عمل دچار بحران نفسگیری می شود و دو پاره ریشه دار روانش با هم در تعارض می افتند و پنجه در پنجه هم فرو می برند. از سویی برای نظام قضاوت و عدالت احراز واقعیت مهمترین چیز است، از سوی دیگر از حفظ نظم رعایت تشریفات و دستیابی به ختم ماجرا در مدتی معقول نیز گریزی نیست.
راه نیافتن تیم ملی ایرلند به جام جهانی در نتیجه این شکست ناشی از آن خطای هند، یک اتفاق ساده نیست. بلکه موجب خشم یک ملت شده است از شخص خاطی و حتی کشور متبوعش فرانسه. حتی رئیس جمهور فرانسه با مردم ایرلند ابراز همدردی کرده است. تجدید این مسابقه موجب التیام خشم ملت ایرلند و احقاق حقوق واقعی و اثبات شده شان می شود. ضمنا در اینجا دنباله روی از واقعیت بسیار مهم و معقول است زیرا بر همگان تحقیقا آشکار شده که آن خطای هند رخ داده و حتی خود بازیکن خاطی اعتراف کرده و تقصیر را برگردن داور مسابقه انداخته است. (اینجا)
اما با این همه، نظام عدالت و قضاوت بر ضوابط و هنجارهای پیش نوشته و شناخته شده و مقدس خود پا فشاری کرده و ابطال مسابقه را منتهی به هرج و مرج و هنجار شکنی و بدعت معرفی کرده است و از آن سرباز زده است.
براستی در این قضیه باید دنباله رو کدام چشم انداز بود؟
+ فیفا تغییر مقررات داوری در بازیهای جام جهانی را بررسی می کند

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

روشنگری چیست؟ *

نوشتۀ ایمانوئل کانت - ترجمۀ یدالله موقن

روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در به کاربردن فهم خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت خود- تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدان عزم و شهامت در به کارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است : Sapere Aude «در به کار گیری فهم خود شهامت داشته باش»!
تنبلی وبزدلی دلایلی هستند بر این که چرا بخش بزرگی از انسانها، زمانی طولانی پس از آن که طیبعت، آنان را به بلوغ جسمی رسانده و از یوغ قیمومت دیگران آزاد کرده است همچنان با خرسندی در همۀ عمر صغیر می مانند؛و نیز به همین دلایل است که چرا برای دیگران چنان آسان است که خود را قیم آنان کنند.
چه راحت است صغیر بودن! [ آدم صغیر پیش خود چنین استدلال می کند که ] اگر کتابی داشته باشم [ منظور کتاب مقدس است] که به جای فهمم عمل کند، اگر کشیشی داشته باشم که به جای وجدانم عمل کند و اگر پزشکی داشته باشم که به من بگوید که چه چیزهایی بخورم و چه چیزهایی نخورم و... در این صورت نیازی ندارم که به خود زحمت دهم. اصلاً احتیاجی ندارم که بیندیشم؛ تا وقتی پول دارم دیگران جور مرا می کشند. قیم هایی که از سر خیرخواهی، سرپرستی انسانهای صغیر را بر عهده گرفته اند زود در می یابند که بخش اعظم نوع بشر (شامل تمامی جنس لطیف) برداشتن گام به سوی بلوغ ذهنی را نه تنها دشوار بلکه بسیار خطرناک می دانند.
قیم ها پس از آن که گاوان خود را رام کردند و مطمئن شدند که این زبان بسته های مطیع و سر به راه بدون یوغی که بر گردن دارند گامی بر نخواهند داشت ، آنان را برحذر می دارند که مبادا این یوغ را از گردن خود بیفکنند و آزادانه گام بردارند ؛ چون در آن صورت، خطر آنان را تهدید خواهد کرد. اما این خطر واقعاً چندان بزرگ نیست؛ زیرا پس از آن که آنان چند بار بر زمین خوردند قطعاً سرانجام راه رفتن را فرا می گیرند ، اما یک بار زمین خوردن، انسانها را چنان ترسو و وحشت زده می کند که دیگر نمی کوشند تا بر پای خود بایستند و بی کمک دیگران گام بردارند.
از این رو برای فرد دشوار است که از صغیربودن که فطرت او شده است خود را بیرون آورد. او از صغیربودن خویش خرسند است و در وضع کنونی اش از به کار بردن فهم خود واقعاً ناتوان است؛ زیرا تاکنون هیچ کس اجازۀ چنین کاری را به او نداده است.
قوانین و اعتقادات جزمی که ابزارهای مکانیکی برای استفاده (یا بیشتر سوء استفادۀ ) عقلانی از مواهب طبیعی بشرند، بندهایی هستند که صغیربودن فرد را دائمی می کنند. حتی اگر کسی بتواند این بندها را بگسلد در آن صورت هنوز هم در پریدن از روی گودالی بسیار باریک مردد است، چون که او به این نوع آزادی خو نگرفته است، در نتیجه فقط معدودی از انسانها موفق شده اند که ذهن خود را بپرورند و از صغارت بیرون آیند و راهی مطمئن در پیش گیرند.

۱۳۸۸ آبان ۳, یکشنبه

داوری ایزدی4 (در اسلام و نظام حقوقی کنونی ایران)

ح. جوشن‌لو
هرآینه لعنت خدا بر من اگر از دروغگویان باشم
قرآن- نور/7
اوردالی در فرهنگ عربی جایگاه بسیار قابل ملاحظه‌ای در نظام دادرسی داشته است و بدلیل ورود شیوه های مختلف داوری ایزدی در متون مقدس دین اسلام، این آیینها در کشورهایی که تابع حقوق اسلامی هستند و از جمله ایران، تا به امروز همچنان زنده و مورد استفاده اند.
از کهن‌ترین و مشهورترین شیوه‌های داوری ایزدی در اسلام، سنت "مباهله" است که به معنای لعن و نفرین دوطرفه است. با توجه به قرائن موجود گویا این سنت قضاوت تنها مخصوص فرهنگ اسلامی نبوده و در بقیه ملل سامی نیز وجود داشته است. در مباهله دو طرف که نتوانسته بودند در یک گفتگوی دوجانبه و منطقی به نتیجه ای برسند و ادعای هیچ یک برای دیگری اثبات نشده و از سویی قضیه در نظرشان بسیار مهم و حیاتی بوده، در یک زمان و مکان مشخص قرار می گذاشته اند و همدیگر را متقابلا نفرین می کرده اند و بر این باور بوده اند که شخصی که محق است از نفرین طرف مقابل آسیبی نمی بیند اما آن دیگری مشمول نفرین طرف محق خواهد شد. بر این اساس معمولا کسی که از شرکت در مراسم مباهله سر باز می زده در نگاه عموم خودبه خود بازنده بوده است.
در قران آیه ای وجود دارد (آیه ۶۱ سوره آل عمران معروف به آیه مباهله) که در آن به یکی از مباهله های مهم در تاریخ اسلام اشاره شده که البته بدلیل سرباز زدن طرف مقابل ِ پیامبر اسلام این مباهله به انجام نرسیده است. در این واقعه پیامبر اسلام با علمای مسیحی به بحث و گفتگو می نشیند تا پیامبری خود را به اثبات رساند اما آنها قانع نمی شوند و سپس آیه مباهله نازل می شود: "پس هر كه در اين [باره] پس از دانشى كه تو را [حاصل] آمده با تو محاجه كند بگو بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و ما خويشان نزديك و شما خويشان نزديك خود را فرا خوانيم سپس مباهله كنيم و لعنت‏خدا را بر دروغگويان قرار دهيم." در تاریخ آمده است که پیامبر اسلام برای مراسم مباهله نزدیک ترین خویشان خود را همراه آورد که این موجب ترس اهل کتاب شد و از مباهله سر باز زدند. (ویکیپدیا) آشکار است که در مباهله طرفین با تفویض امر به خداوند درصدد اثبات سخن خویش بر می آیند و بی تردید این یکی از مصادیق اوردالی است.
از موارد دیگر داوری ایزدی در اسلام که بسیار شایع بوده یک گونهء دیگر از لعن و نفرین دوطرفه است، البته اینبار بین زن و شوهر. این دلیل اثبات "لِعان" نام دارد. لعان دلیلی است که شوهر می تواند تحت شرایطی به آن متوسل شود و باور خویش را به اثبات برساند. به موجب حقوق اسلامی اگر مردی به زنش نسبت زنا دهد و ادعای مشاهده آن را نیز بنماید یا بچه ای که از او متولد شده است را از آن خود نداند، اما نتواند بر این ادعاهای خویش شاهد معتبر ارائه کند می تواند متوسل به لعان شود. برای این کار، مرد در محضر قاضی حاضر شده و چهار بار خدا را گواه بر راستگویی خویش در نسبتی که به زن خود زده است می گیرد و بار پنجم می گوید: لعنت خدا بر من اگر از دروغگویان باشم. زن نیز بعد از اینگه چهار بار خدا را گواه بر دروغگویی شوهر گرفت می گوید: لعنت خدا بر من اگر از راستگویان باشد. سپس محاکمه پایان می یابد و حرف مرد به کرسی می نشیند و نتیجه دروغگویی اش به خدا واگذار می گردد.
آشکار است که این دلیل اثبات دعوا، هیچ گونه کاشفیتی از واقعیت ندارد و وقتی به آن متوسل می شوند که مرد دلیلی بر اثبات مدعای خود ندارد، اما صرفا بخاطر به میان کشیدن پای خداوند و بر پایه این پیشفرض که اگر مرد دروغ بگوید حتما به عذاب خداوندی دچار خواهد شد حرف او پذیرفته می شود، حتی اگر پذیرفته شدن حرف او لطمات جبران ناپذیری را به حیثیت و آبروی زن و یا آینده فرزند متولد شده وارد سازد.
لازم به ذکر است که امکان توسل به "لعان" در ماده 1052 قانون مدنی ایران که مصوب سال 1314 خورشیدی میباشد پیشبینی شده است و دکتر ناصر کاتوزیان استاد بزرگ حقوق مدنی در ذیل این ماده نوشته است: تحقق لعان چنان دشوارو نادر است که باید حکم ماده 1052 را در شمار قوانین متروک آورد (قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی ص 654). اما در کمال ناباوری در قانون آیین دادرسی مدنی جدید ایران که مصوب سال 1379 می باشد دوباره در تبصره 2 ماده 35 از لعان سخن به میان آمده است.
از موارد دیگر اوردالی در نظام حقوقی اسلام "قسم" یا "یمین" است. سوگند در حقوق اسلامی صرفا یک دلیل جانبی و تشریفاتی نیست که مثلا گواهان قبل از اقامه شهادت سوگند بخورند تا ادعای راستگوییشان را موکد کنند. بلکه در حقوق اسلام و ماده 1258 قانون مدنی ایران از سوگند به عنوان یک دلیل اثبات دعوا نام برده است. بطور خلاصه کاربرد سوگند در چنین مواردی این است که اگر شخصی هیچ دلیلی بر مدعای خود نداشته باشد می تواند طرف مقابل را ملزم به سوگند خوردن به نام خدا کند. و اگر طرف مقابل سوگند بخورد که هیچ، حکم بر بی حقی مدعی صادر می شود و دعوای او ساقط شده و دیگر حق طرح مجدد آنرا ندارد . اما اگر طرفی که سوگند متوجه او شده از سوگند خوردن سرباز زند خواهان (مدعی) می تواند سوگند بخورد و مدعایش را ثابت کند و حکم به نفعش صادر شود.
بطور کلی در پروسه سوگند، مدعی خدا را شاهد می گیرد که حرفی که می زند راست است و درنتیجه اگردروغ بگوید حتما دچار عذاب الهی می شود، زیرا به دروغ نام اورا برده است. مشاهده می کنید که صرفا با به میان آوردن نام خدا در جریان دادرسی در ضمن جریان سوگند، بدون وجود هیچ دلیل دیگر و احراز واقعیت، ممکن است ادعایی به اثبات برسد.
از دیگر مصادیق ارودالی که می توان در حقوق اسلام و ایران کنونی یافت "قسامه" است. "قسامه"جمع "قسم" است و بطور خلاصه بدین شرح است که اگر کسی به دیگری اتهام قتل وارد نماید و قاضی هم ظن پیدا کند که او ممکن است درست بگوید، اما مدعی نتواند دلیل محکمه پسندی بر قاتل بودن طرف ارائه دهد، می تواند به قسامه متوسل شود. به این معنا که پنجاه نفر از خویشان مرد خود را در محکمه حاضر کند که همگی سوگند بخورند که او قاتل است و به این ترتیب ادعای مدعی قتل ثابت می شود. و اگر مدعی پنجاه نفر نیابد ، متهم می تواند با حاضر کردن پنجاه نفر به شرح بالا خود را تبرئه کند (و یاد خود راسا با اقامه پنجاه قسم ) و بدین طریق با موردی مواجه می شویم که علی رغم اصل برائت این متهم است که باید برای بیگناهی خود دلیل بیاورد. نکته مهم آن است که قسم خورندگان لازم نیست که شاهد عینی قتل باشند، بلکه صرفا کافی است که به هرطریقی "علم" داشته باشند که متهم قاتل است. یعنی این دلیل پیوند خاصی با واقعیت ندارد و صرفا اعتبارش بر این مبتنی است که چون پنجاه نفر مرد مسلمان به نام خداوند قسم می خوردند که شخصی قاتل است حتما چنین است و اگر چنین نباشد همگی به عذاب الهی دچار خواهند شد.
قسامه در نظام حقوقی کنونی ایران به عنوان یکی از دلایل اثبات قتل به صراحت آمده است. در ماده 239 قانون مجازات اسلامی می خوانیم: "هرگاه بر اثر قرائن واماراتي و يا از هرطريق ديگري ازقبيل شهادت يك شاهد يا حضور شخصي همراه با آثار جرم در محل قتل يا وجود مقتول در محل تردد يا اقامت اشخاص معين و يا شهادت طفل مميز مورد اعتماد و يا امثال آن حاكم به ارتكاب قتل ازجانب متهم ظن پيدا كند مورد از موارد لوث محسوب مي شود . و در صورت نبودن بينه از براي مدعي ، قتل يا جرح يا نوع آنها به وسيله قسامه و به نحو مذكور در مواد بعدي ثابت مي شود." گفتنی است که قسامه منحصر به حقوق اسلام نیست بلکه در حقوق اروپایی در قرون وسطا هم پیشینه قابل توجهی داشته و به آن compurgation می گفته اند.
در پایان شاید بتوان از نمونه های بسیار پیش پا افتاده از اوردالی در حقوق اسلامی -که البته شاید در صدق این عنوان بر آن کمی گفتگو باشد - از "قرعه" سخن به میان آورد. در حقوق اسلامی قاعده ای وجود دارد مبنی بر اینکه "در موارد بسیار مشکل و لاینحل از قرعه استفاده می شود". هرجا که دادرسی به بن بست می رسد و به هیچ طریقی نمی توان حکم را صادر کرد مجاز است به قرعه مراجعه شود. در کتابهای فقهی موارد زیادی از کاربست قاعده قرعه وجود دارد. توسل به "قرعه" در متون قانونی ایران نیز راه یافته است. برای نمونه در ماده 315 قانون مجازات کنونی ایران آمده است: "اگر دو نفر متهم به قتل باشند وهركدام ادعا كند كه ديگري كشته است و علم اجمالي بر وقوع قتل توسط يكي از آن دو نفر باشد و حجت شرعي بر قاتل بودن يكي اقامه نشود و نوبت به ديه برسد با قيد قرعه ديه از يكي از آن دو نفر گرفته مي شود . "
در قرعه نیز با توسل به شانس و اقبال چاره جویی می شود و البته در گذشته های دور شاید نتیجه ای هم که از مراسم قرعه بدست می آمده خواست خدایان پنداشته می شده است - پایان


۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

داوری ایزدی3 ( در ایران باستان)

ح. جوشن‌لو

هســت آتش امتحــــان آخرين
كاندر آتش درفتند آن دو قرين
مثنوی مولانا

اوردالی که در نظام قضایی ایران باستان حضوری چشم‌گیر داشته، در زبان پهلوی "ور" نامیده می شده است (از اوستایی Varah ). "ور" آزمایشی بوده که طرفین دعوا برای اثبات مدعای خود بدان متوسل می شده اند و بر دو قسم "ور گرم" چون آتش و "ور سرد" چون آزمایش آب بوده است (دهخدا). مشهور است که ورها متشکل از 33 آیین بوده اند که قضات در جایگاههای مختلف از آنها استفاده می کرده اند. به دادگاهی که در آن آیین ور اجرا می شده ورستان می گفته اند.
عده ای معتقدند واژه‌هایی چون "باور" (موردی که شخص حاضر است برای اثبات آن تن به "ور" دهد)، "ورومند" (مشکوک، مورد ظن)، "اَباور" و صورت کنونی اش "آور" (به معنی یقین) همگی از مشتقات "ور" هستند. از سویی ایشان "verify" انگلیسی را که معنای "رسیدگی کردن و اثبات کردن" دارد را نیز هم ریشهء "ور" می دانند. (علی کاکاافشار - مادگان هزار دادستان)
یکی از شایع‌ترین نوع داروی ایزدی در ایران که قدمتی دیرینه دارد و تاکنون هم در زبان و ادبیات فارسی ردپای آن باقی مانده است خوردن سوگند است. سوگند امروز در زبان فارسی به معنای "قسم" عربی به کار می رود. اما در گذشته سوگند آبی بوده آغشته با اندکی گوگرد و زرآب که به متهم می خورانده اند تا اگر آنرا سریع دفع کرد گناهکاری اش ثابت شود. درهنگام خوردن سوگند سوگندنامه ای هم قرائت می شده و متهم نیروهای مافوق طبیعی را بر صدق مدعایش گواه می گرفته است. (پورداوود - سوگند)
از نمونه های کهن ور می توان به آزمون آذرپاد مهراسپندان اشاره کرد. "« آذرپاد مهر اسپندان » موبدان موبد ايران مي‌باشد كه در تاريخ حمزه اصفهاني و مجمل‌التواريخ از كتب پهلوي مثل دينكرد ، يشايست و نه شايست و شكند كمانيك و زند بهمن يشت از آن سخن رفته است. در روزگار شاپور دوم ساساني ، آذرباد مهر اسپندان از طرف شاپور مأمور شد كه به نوشته‌هاي ديني مرور كند و مناقشات ديني را از ميان پيروان مزديسنا بردارد. وي پس از انجام اين كار به خاطر اثبات حقانيت و درستكاري خود حاضر شد كه در نزد هفتاد هزار تن ، نه من روي (يا مس) گداخته ، بر روي سينه‌اش بريزند. چنين كردند و به وي رنجي نرسيد. " (به نقل از علی رهبر، سوگند و رد پای آن در ادبیات فارسی)
از دیگر نمونه های بسیار زبانزد "ور"، عبور سیاوش از آتش برای اثبات بیگناهی اش است که بدلیل ذکر شدن در شاهنامه، داستان اساتیری بسیار مشهوری است. سیاوش پسر کیکاووس پادشاه کیانی است که توسط رستم تربیت شده است. وقتی که رستم سیاوش را به دژ کیکاووس باز می گرداند سودابه همسر کیکاووس به او دل می بازد. اما سیاوش عشق او را رد می کند و سودابه برای انتقام به او تهمت ناپاکی می زند. سیاوش هم برای اثبات بیگناهی اش تن به ور گرم آتش می دهد و اتفاقا از این آزمایش سخت روسفید بیرون می آید.
نه بر كوه آتش همي رفت راه --- تو گفتي به مينو همي رفت شاه
كسي خود و اسب سياوش نديد --- زهر سو زبانه همي بركشيد
لبان پرزخنده برخ همچو برد --- از آتش برون آمد آزاد مرد
درپایان یادآور می شوم در مثنوی هم با نمونه ای از داوری ایزدی برمی خوریم. در دفتر چهارم مثنوی معنوی تحت عنوان "جواب دهری که منکر اولوهیت است و عالم را قدیم می گوید" حکایتی را نقل می کند از بحثی بین دو فرد که یکی عالم را حادث و آفریده خدا می داند و دیگری از او حجت می خواهد و بحثشان به درازا می کشد تا انجا که خداپرست پیشنهاد می دهد به درون آتش رویم تا آنکه حجتش مقبول است جان سالم بدر برد و دیگری بسوزد.
همچنان کردند و در آتش شدند --- هردو خود را بر تف آتش زدند
آن خدا گوینده مرد مدعی --- رست و سوزید اندر آتش آن دعی (مثنوی ص 603)

درباره داوری ایزدی (ور) در ایران باستان زیاد نوشته شده است و در اینجا تنها مروری زودگذر انجام شد. برای اطلاعات بیشتر به منابع این نوشتار مراجعه کنید.


    منابع
    مادگان هزار دادستان2 - علی کاکاافشار - مجله کانون وکلا
    سوگند - پورداوود - مجله مهر
    سوگند و ردپای آن در ادبیات فارسی - علی رهبر -مجله ی هنر و مردم، دوره ی ۷، شماره ی ۸۳ ، شهریور ۱۳۴۸
    مثنوی معنوی - تصحیح قوام الدین خرمشاهی - انتشارات دوستان
    شاهنامه فردوسی
    فرهنگ دهخدا


    ۱۳۸۸ مهر ۱۰, جمعه

    داوری ایزدی2 (در مغرب زمین)

    ح. جوشن‌لو

    داوری ایزدی را درزبان انگلیسی ordeal نامیده اند. ordeal به گفته etymonline از سرزبان ژرمنی Proto-Germanic گرفته شده است و در آلمانی به urteil ، در هلندی به oordeel و در بسیار دیگر از زبانهای اروپایی تبدیل به ordalie شده است. معنای لغوی این واژه "قضاوت" و " صدور رای" بوده است. اما معنا و مفهوم تاریخی آن همانطور که گفته شد آن است که برای اثبات بیگناهی، متهم خود را به آزمون‌هایی سخت می سپرده و اگر از آن ازمونها جان و تن سالم به در می برده بیگناهی اش ثابت می شده است. کاملا مشخص است که این نوع اثبات بی گناهی متعلق به منطق دنیای باستان است. زیرا در حقوق امروز اصل بر بیگناهی متهم است و بار دلیل بردوش شخصی است که اتهام را وارد کرده نه آنکه متهم شده.
    اوردالی در مغرب زمین پیشینه‌ی درازدامنی داشته و در دوران قرون وسطا نیز تا فرمان شورای عالی کلیسا در سال 1215 میلادی مبنی بر ممنوعیت آن، رواج کامل داشته و پس از آن نیز دوئل -که خود گونه ای تعدیل شده از اوردالی است -جانشین آن شده و تا انقلاب فرانسه دلیلی شایع در دعاوی بوده است. (آشوری ص 32)
    در قانون سالیک
    Salic law که متعلق فرانکهاست و در قرن ششم میلادی تدوین شده، متهم برای حصول برائت یا باید تعداد کافی شاهد بر بیگناهی اش معرفی می کرده یا باید تن به داوری ایزدی (از نوع آب جوشنده) می داده. (روح القوانین CHAP. XVI )
    همانطور که گفته شد پس از فرمان کلیسا مبنی بر ممنوعیت اوردالی گونه ای انسانی‌تر از اوردالی که به پیکار تن به تن (دوئل) موسوم است رواج یافت. در دوئل باور بر این بوده است که اگر کسی از پیکار تن به تن، تن و جان سالم به در برد، بخاطر توانایی شخصی اش نیست، بلکه این نیروهای مافوق طبیعی هستند که به کمک او شتافته اند. این باور در دوئل های قرون وسطایی اروپا کاملا وجود داشته و در واقع می پنداشته اند که در دوئل این قضاوت خداوندی است که شخص پیروز را مشخص می کند(بریتانیکا).
    باری، در اروپا از کذشته های دور تا پیش از دو سه قرن اخیر و ظهور مدرنیته، اوردالی جایگاه بارز و تعیین کننده ای در نظام قضایی داشته است و در بالا صرفا به ذکر چند نمونه اکتفا شد.




      منابع
      آیین دادرسی کیفری- استاد دکتر محمد آشوری - جلد 1- سال 1383
      اوردالی ( آزمایش ایزدی یا آیین ور) - داریو ساباتوچی - ترجمه مهرداد رایجیان اصلی - مجله کانون - شماره 17
      روح القوانین منتسکیو
      The Spirit of Laws
      Encyclopaedia Britannica
      Online Etimology Dictionary
      The code of Hamurabi

      ۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

      داوری ایزدی1 (کلیات)

      ح. جوشن‌لو

      همواره یکی از مشغولیتهای جوامع بشری از ابتدا تا کنون، رسیدگی به امر قضاوت و داوری و صدور حکم و فصل خصومت میان طرفین دعوا بوده است. پروسه دادرسی امروزه مبتنی است بر اصول منطقی، علمی و تجربی. اما در گذشته های دور، پیش از افسون‌زدایی از جهان، چنین نبوده است. در دنیای باستان، پیرو جهان‌بینی راز آلود بشر، بی تردید نسبت به امر دادرسی نیز نگاهی رازآلود وجود داشته و این امر بخصوص در امر ادله اثبات دعوا خود را بیشتر نمایان ساخته است.
      برای نمونه، در نظام دادرسی کهن، در بسیاری از مواقع برای اینکه متهمی بی‌گناهی اش را اثبات کند او را به انجام آزمایشی سخت وا می‌د‌‌‌‌‌اشته اند تا اگر از آن جان سالم به‌در برد بیگناهی اش بر همگان ثابت شود و اگر هم نتوانست جان سالم به در برد چه باک؟ به مجازات گناه اثبات شده اش رسیده است. گویا بشر کهن بر این باور بوده است که سر بیگناه تا سر دار می رود اما بالای دار نمی رود و اگر شخصی بیگناه باشد بی‌تردید خدایان به کمک او خواهند شتافت و با خرق عادات نتیجه امر را به سود او بر می گردانند. به چنین نوع داروی "داوری ایزدی" یا "اوردالی" یا "ور" می گویند.
      امروزه ادله اثبات دعوا بر پایه‌ی کاشفیت عرفی از امر واقع مبتنی گشته و آنجا که دستگاه فاهمه بشر در کشف واقع دچار دردسر تحمل ناپذیر می شود براحتی از واقعیت عدول می شود و بر مبنای اصول و ظواهر فصل خصومت می گردد (به مجموعه مقالات کار قضاوت نوشته همین نویسنده مراجعه کنید). در دادرسی مدرن هر دلیلی که بررسی صحت و سقم آن در تیررس علم عرفی و عادی بشر است طرفین دعوا و دادرس مجاز به استناد به آن می باشند و هر دلیلی که قابل بررسی عادی نباشد دادگاه از آن صرف نظر می کند و به اصول و فروض از پیش نوشته خود رجوع می کند. برای نمونه علم قاضی (آگاهی شخصی قاضی از ماجرای مورد رسیدگی) تنها وقتی می تواند مستند صدور رای شود که از طرق عادی به دست آمده باشد و در مراحل بالاتر دادرسی قابل پژوهش و ارزیابی باشد. مثلا اگر قاضی خود در کنار چند نفر دیگر شخصا شاهد وقوع جرم بوده است می تواند به علم خود استناد کند. اما اینکه قاضی مدعی باشد بدون دیدن صحنه جرم از طرقی خاص مانند رویا، توانسته است به موضوع علم پیدا کند، هیچ گاه نمی تواند مستند صدور رای باشد.
      اما گویا در گذشته بشر چنین برخورد نمی کرده و هرجا که کشف واقع برایش دشوار بوده، به این راحتی کنار نمی کشیده و دست به دامان نیروهای مافوق طبیعی و بخصوص ایزدان ساخته ذهن خود می شده است. این چنین است که در نظام دادرسی کهن، تا پیش از شکل گیری حقوق مدرن، و حتی تا روزگار کنونی، ادله ای را برای اثبات دعوا می یابیم که اعتبار خود را از خدایان و نیروهای مافوق طبیعی می گیرد و منطقا هیچ‌گونه نسبتی با کشف واقعیت به طریق عادی و عرفی و قابل آزمایش ندارند.
      داوری ایزدی در مقام یک دلیل اثبات دعوا تنها در اتمسفر فکری پیشامدرن موضوعیت داشته است (البته نمونه های تعدیل یافته آن هنوز هم در حقوق بعضی از کشورهای دنیا از جمله ایران مورد استفاده است). چرا که در حقوق مدرن اصولا بار دلیل برعهده مدعی و شاکی است و معمولا از متهم خواسته نمی شود برای آزادی اش دلیلی آن هم تا این پایه خطرناک و طاقت فرسا ارائه داهد. اما در اوردالی‌ها میبینیم گاه شخص برای اثبات بیگناهی خود جان خود را به خطر می اندازد.
      پژوهش‌های تاریخی این واقعیت را آشکار می کند که توسل به داوری ایزدی برای اثبات بیگناهی بسیار شایع بوده است. برای نمونه، کهن‌ترین نمونه اوردالی، گویا اوردالی رودخانه در قانون‌نامه حمورابی (حدود 1700 سال پیش از مسیح) است (داریوساباتوچی). در ماده دوم این قانون‌نامه می خوانیم:
      " اگر کسی دیگری را به جادو گری متهم کند، و نتواند ادعای خود را ثابت کند، متهم می تواند به رودخانه رفته و در داخل آب غوطه ور شود. اگر در رودخانه غرق شد، شاکی خانه او را تصاحب می کند و اگر رودخانه بیگناهی او را نشان داد و وی بدون صدمه از آب خارج گردید، کسی که او را متهم به جادوگری نموده باید کشته شود و آن که از رودخانه سالم بیرون آمده می تواند خانه و اموال شاکی را ضیط کند." (متن ماده برگفته از آشوری ص 31)



        منابع
        آیین دادرسی کیفری- استاد دکتر محمد آشوری - جلد 1- سال 1383
        اوردالی ( آزمایش ایزدی یا آیین ور) - داریو ساباتوچی - ترجمه مهرداد رایجیان اصلی - مجله کانون - شماره 17
        Online Etimology Dictionary
        The code of Hamurabi

        ۱۳۸۸ شهریور ۲۶, پنجشنبه

        معادل واژه "وکیل" در زبان انگلیسی

        ح. جوشن‌لو
        فرد آمریکایی که برای اعمال حرفه و شغل حقوقی پذیرفته
        شده است، lawyer نامیده می شود. این کلمه
        به معنی دقیق نه در فرانسه معادل دارد و نه در انگلیسی،
        زیرا سازمان حرفه ای حقوقدانان در فرانسه، مانند انگلیس
        متفاوت است و مقایسه با دشواری میسر می شود.
        نظامهای بزرگ حقوقی معاصر- ص 420

        "وکیل" مفهوم عامی است که هم در فارسی و هم در انگلیسی معانی گوناگونی دارد. بد نیست در ابتدا معانی و مصادیق این واژه را در زبان فارسی بررسی می کنیم تا زمینه برای برابریابی آن در زبان انگلیسی فراهم شود:
        بطور کلی معنای عام وکالت نمایندگی است به این معنا که شخصی انجام کاری را به دیگری واگذارد و به او اختیار دهد که بجای او آن کار را انجام دهد. اما این واژه مصادق متعددی دارد.
        یکی از شایع ترین مصادیقی که امروزه در زبان فارسی از شنیدن این واژه به ذهن متبادر می شود شخصی است که در دانشگاه درس حقوق خوانده و حرفه اش وکالت در محاکم دادگستری است. افرادی که دارای دفتر وکالت و پروانه و مجوز مخصوص از نهادی چون کانون وکلای دادگستری می باشند زیرا هر کسی مجاز نیست در محاکم به عنوان وکیل دخالت کند. این معنای وکیل را "وکیل دادگستری/عدلیه" ، "وکیل دعاوی" یا "وکیل مدافع" می نامیم. در عربی این نوع وکیل را "مُحامی" می نامند، یعنی حمایت کننده.
        اما از سوی دیگر، بسیاری اوقات می بینیم شخصی که هیچ گونه مجوز و حتی سواد حقوقی ندارد به موجب سندی ادعا می کند که وکیل شخص دیگری است و وکالتش را هم همه می پذیرند. در این مورد قضیه از این قرار است که در قانون مدنی ایران - و دیگر کشورها- قراردادی وجود دارد به نام "قرارداد وکالت" که به موجب آن هر شخصی می تواند به شخص دیگری وکالت دهد که بجای او اعمال حقوقی اش را انجام دهد؛ مانند فروش یک ملک یا مراجعه به یک مرجع ثبتی و ... . در این حالت شخص وکیل نیازی به مجوز ندارد و همینکه صلاحیت عمومی انجام کارهای حقوقی را دارا باشد و قراردادی تنظیم کرده باشد، کافی است. برای تفکیک این نوع وکالت از سایر معانی وکالت آنرا "وکیل قراردادی" یا "نماینده" می نامیم.
        مصداق دیگر وکیل که در گذشته بسیار شایع بوده و اکنون هم در میان عوام میانسال و کهنسال رواج دارد "نمایندگان مجلس" است. در گذشته به نمایندگان مجلس "وکیل مجلس" می گفته اند و البته این نام گذاری کاملا به‌قاعده بوده زیرا ماهیتا کار نمایندگان مجلس وکالت از سایر شهروندان است.
        در کنار این معانی که معانی اصلی و تخصصی این واژه هستند و کاربرد بیشتری دارند می توان از موارد دیگری هم سخن به میان آورد. برای نمونه در گذشته به دادستان و نمایندگانش هم "وکیل عمومی" می گفته اند. زیرا دادستان که همان مدعی العموم سابق است وکیل عموم و جامعه است تا از منافع آنها در برابر جرائم دفاع کند. از سوی دیگر وکیل یکی از نامهای خدا هم هست که در این کاربرد به معنای "روزی رسان کافی و به اندازه" است. با مراجعه به کتابهای لغت شاید به معانی دیگری هم برسیم که البته در پژوهش ما از اهمیتی برخوردار نیستند.
        +++
        اکنون به سراغ زبان انگلیسی می رویم تا معادل این معانی را بازشناسیم. اما قبل از ورود به این بحث دو نکته را یادآوری می کنم: نخست اینکه از آنجا که اساتید حقوق ایرانی اکثرا تحصیل کرده فرانسه هستند و بیشتر با واژه ها و سازمان قضایی فرانسه مانوسند و همچنین حقوق ایران از نظام حقوقی اروپایی غیر انگلیسی کپی برداری شده و اختلاف بسیار گسترده ای با نظام حقوقی انگلیس و آمریکا دارد، یافتن برابر برای اصطلاحات تخصصی حقوقی در زبان انگلیسی گاهی برای فارسی زبانان بسیار مشکل است، و گاهی با واژه هایی در دو زبان مواجه می شویم که اصلا شاید معادلی در زبان دیگر نداشته باشد. (مانند نهاد حقوق trust در حقوق انگلیس که معادلی در فارسی ندارد. این مفهوم حتی در حقوق سایر کشورهای اروپایی نیز ناشناخته است.)
        دیگر اینکه برای برابر یابی ِ یک اصطلاح تخصصی term بخصوص در حوزه حقوق و سیاست، مهمترین نکته، آشنایی با ساختار و مبانی حقوقی -قضایی و سیاسی حاکم بر جامعهء متبوع ِ زبان مبدا و مقصد است. ابتدا باید سازمان حقوقی و سیاسی دو جامعه را بررسی کنیم سپس با تطبیق و مقایسه، معادل هر بخش و نهاد و سمت را بیابیم و سپس اقدام به ترجمه نماییم. با نظر در این مقدمات معادلهای واژه وکیل از این قرار است:
        "وکیل" در معنای عام قراردادی اش (نمایندگی) در زبان انگلیسی معادل های فراوانی دارد:
        , agent, assignee , proxy,representative و ...
        اما برای یافتن برابری برای واژه وکیل در معنای "وکیل دادگستری" باید میان زبان انگلیسی بریتانیایی British و آمریکایی American قائل به تفکیک شویم. زیرا نظام حقوقی انگلیس و امریکا هرچند که در مبانی مشترک هستند، اما به لحاظ ساختار قضایی و اشخاص درگیر در پروسه دادرسی با هم متفاوت اند.
        در انگلستان کسانی که به عنوان وکیل دادگستری در دعاوی دخالت می کنند و کارشان دفاع از حقوق موکل در دادگاه است به دو دسته تقسیم می شوند: گروه اول solicitor (مشاور قضایی) نامیده می شوند و حقوقدانانی هستند که به کارهای حقوقی کم اهمیت مشغولند و می توانند در دادگاههای ماجستریت و بخش که دعاوی کم اهمیت در آنها طرح می شود، به عنوان وکیل مدافع حضور یابند. این دسته از وکلا کار عریضه نویسی و تنظیم نوشته های حقوقی چون وصیتنامه و شکایات را نیز در خارج از دادگاه انجام می دهند.
        گروه دیگر barrister نامیده می شوند. بریسترها در واقع معادل واقعی "وکلای مدافع" درنظام حقوقی ایران هستند. بریسترها از مقام والایی برخوردارند و معمولا قضات از میان آنها انتخاب می شوند. این را هم بگویم که واژه بسیار معروف lawyer در انگلستان یک واژه غیر تخصصی و عمومی است برای هر حقوقدان و متخصص امور حقوقی و حتی در دیکشنری تخصصی حقوقی آکسفورد - که بر مبنای حقوق بریتانیا نوشته شده - این واژه به عنوان یک ترم تخصصی وارد نشده است. در انگلیس به کانون وکلا Inns of Court گفته می شود.
        اما در نظام حقوقی آمریکا برای نامیدن وکلا از اصطلاح lawyer استفاده می شود. لایر هر کسی است که به حرفه قضایی مشغول است و به وکلای دعاوی که متخصص در دفاع در محاکم قضایی هستند trial lawyer می گویند. همچنین از اصطلاح attorney-at-law نیز برای وکیل زیاد استفاده می شود. در آمریکا به کانون وکلای دادگستری bar association گفته می شود.

        منابع
        نظامهای بزرگ حقوقی معاصر - رنه داوید
        Oxford Dictionary of Law
        LAW TEXTX به کوشش محمود رمضانی
        المنجد فی اللغة
        دهخدا

        ۱۳۸۸ شهریور ۱۸, چهارشنبه

        نخستین یکتاپرست

        ح. جوشن‌لو
        وقتی آرامگاه فرعون مرتد (آخناتون) در پشت ارتفاعات
        تل العماره پیدا شد, بنابر گفتهء یکی از باستانشناسان
        حاضر در صحنه، داخل آن جسد مردی را یافتند
        که اندکی پس از مومیایی شدن سوزانده شده بود.
        فرعونها هم می میرند -ص 209

        شاید ما ایرانی‌ها، بخصوص آنهایی که گرایش ناسیونالیسی دارند و دستی به قلم، بسیار علاقه مند باشند که نخستین یکتا پرست تاریخ را زرتشت ایرانی معرفی کنند. البته شکی نیست که تفکر پیامبر ایرانی، تفکری توحیدی بوده است و او حساب خود را با کلیه خدایان دیگر بجز مزدا اهورا تسویه کرده است. هرچند در تفکرش زمینه هایی برای دوآلیسم موجود است که بعدا خود را بیشتر نشان می دهد و دیانت زرتشنی را تبدیل به آیینی ثنوی می کند. اما خود زرتشت بی شک یکتا پرست بوده است. (مهرداد بهار ص 42)
        با همهء این اوصاف تنها وقتی می توانیم زرتشت را نخستین یکتاپرست معرفی کنیم که بتوانیم از لحاظ تاریخی ثابت کنیم که پیش از بقیه مدعیان یکتاپرستی می زیسته. آنچه که امروز می توانیم بگوییم آنست که زرتشت را به طور سنتی متعلق به حدود شش/هفت قرن قبل از میلاد مسیح می دانند (غیاث آبادی اینجا) و اگر هم با توجه به ساختار زبانشناسی گاتها بخواهیم تاریخ تولد او را به عقب‌تر ببریم باید دلایل قاطعتری در دست داشته باشیم و از عهده اثبات مدعای خوب برآییم. این در حالی است که تاریخ سنتی و معمولی که برای تولد موسی ذکر می کنند بیشتر از هزار سال پیش از مسیح است و پایینتر اشاره می کنم که تاریخ زندگی آمن‌هوتب چهارم بسیار دورتر از اینها است. بنابراین زرتشت توان مقابله با بقیه مدعیان را ندارد و تا تحقیقات نهایی مبنی بر اثبات سال تولد او ارائه نشده باید بپذیریم به لحاظ تاریخی، او نخستین پیامبر یکتاپرست تاریخ نیست.
        حال برای پاسخ به سوالمان به سراغ علم نرمال می رویم تا ببینیم کدام نظر میان دانشمندان و مورخین مشهور و معمول است. به لحاظ تاریخی نخستین یکتاپرست تاریخ، هیچ یک از پیامبران مشهور سامی یا آریایی نیستند، بلکه شاهی است که در مصر حکومت می رانده و حتی شواهدی هست که موسی یکتاپرستی را در مکتب این شاه آموخته است. (فروید)
        با بررسی تاریخ آشکار می شود نخستین بار، تفکر توحیدی در دوره ای خاص از تاریخ ِ سرزمین مصر، در زمان فراعنه سلسله هجدهم آشکار می شود.
        در حدود سال‌ 1350 قبل از میلاد، فرعونی می زیسته که در ابتدا آمن‌هوتپ (به معنای آمون راضی است) چهارم نام داشته که بعدها نامش را به آخناتون (او که برای آتون سودمند است) تغییر می دهد. خدایی که او برگزید خدای خورشید، به نام آتن (aton) است که پیش از او هم پرستیده می شده، اما او پرستش آتن را تغییر و تحول بخشید و یک توحید ناب و انعطاف ناپذیر را ارائه کرد.
        ساموئل هنری هوک می نویسد : "خدای خورشید در مصر رع نام داشته که در اساتیر مصری نخستین پادشان مصر بود و در همان حال هم او بود که به نام آتون خوانده می شد و آفریننده جهان به شمار می رفت."(ص 84) با این اوصاف ظاهرا آتون یک جلوه خاص خدای قدیمی رع بوده است.
        فروید در کتاب بسیار مفید و کلیدی خود به نام موسی و یکتاپرستی (ترجمه فارسی اش) در سال 1939 یه این قضیه پرداخت و مطالب زیادی را در این مورد آشکار ساخت. او تفکر آخناتون را یکتاپرستی کاملی می داند که نخستین ابتکار و اقدام ازین گونه در تاریخ است. (صفحه 15). همچنین به نظر فروید آخناتون مفهوم خدا را غیرمادی و روحانی‌تر کرد و "خورشید را نه بعنوان یک وجود مادی، بلکه همچون مظهر خداوندی که نیروی او در پرتوهایش تجلی می یابد مورد پرستش قرار داد." (فروید-ص17)
        ویل دورانت هم در جلد اول تاریخ تمدنش پس از نقل شعرهای آسمانی آخناتون در ستایش آتون، آنها را نخستین روایت توحید monotheism آن هم هفتصد سال پیش از اشعیای نبی می داند. (ص 210)
        الیزابت پین نیز می نویسد بنا بر دلایل سیاسی و تحولات حکومتی در مصر آمنهوتپ 3 پدر آخناتون تلاش کرد خدای خورشید را بدلیل ملموس و قابل رویت بودن، رواج و ارج نهد. او در حریم سلطنتی خود معبدی برای آتون بنا کرد. اما فرعون پدر اهل سیاست بود و هیچ گاه رابطه اش را با کاهنان آمون نگسست و دائما برای نیایش به سراغ معبد خدای پیشین می رفت. (فرعونها هم می میرند - 176)
        اما فرعون پسر به این نتیجه رسیده بود که در سراسر جهان فقط یک خدای واحد وجود دارد و این بسی زودتر از آن بود که جهان باستان آمادگی یا توانایی پذیرش چنین اعتقادی را داشته باشد ... فر عون بی اعتنا به اینکه عملش چه نتایجی ممکن است به بار آورد، بر اساس استدلال و نتیجه گیری خود دست به اقدام تازه ای زد و دستور داد پرستش هر خدایی جز آتون قدغن شود.( فرعونها هم می میرند - 192)
        آخناتون در سال پنجم حکومتش، یعنی همان سالی که نامش را تغییر می دهد، شهر جدیدی می سازد به نام آختاتون (افق آتون- امروز تل العماره نامیده می شود) و آنرا پایتخت خود قرا می دهد. (بریتانیکا) از نظر بریتانیکا نیز قدیمی ترین نمونه یکتاپرستی monotheism شناخته شده در تاریخ مربوط به آخناتون است. (بریتانیکا)
        با این توصیفات، سریال یوسف پیامبر که آخناتون را همزمان و پیرو یوسف پیامبر قلمداد کرده مبنای تاریخی ندارد. در هیچ یک از منابع چنین چیزی را پیدا نکردم. در عهد قدیم هم هیچ اشاره ای نشده است که فرمون زمان یوسف آمن‌هتب4 بوده است. البته مهم ترین دلیل بر بی اساس بودن آن سریال به لحاظ تاریخی آنست که طبق ادعای کتاب مقدس یکتاپرستی یوسف هیچ گونه پیوندی با خدای خورشید نداشته و اصلا در تفکر کتاب مقدس چنین نوع پرستشی شرک است. اما باور توحیدی آخناتون که در بالا به آن اشاره شد کاملا متفاوت است از توحیدی که در کتاب بنی اسرائیل آمده و کاملا مبتنی است بر تفکر استوره ای.
        + مطالعه بیشتر در این باب: یوزارسیف وامدار سینوهه

        منابع
        دانشنامه بریتانیکا
        تاریخ تمدن - ویل دورانت - جلد اول
        موسی و یکتاپرستی - زیگموند فروید (فارسی - انگلیسی)
        فرعونها هم می میرند (The Pharaohs of Ancient Egypt) - الیزابت پین- ترجمه حسن پستا
        مقاله زمان زرتشت بر پایه گزارشهای ایرانی - رضا مرادی غیاث آبادی
        اساطیر خاورمیانه - ساموئل هنری هوک - ترجمه بهرامی و مزداپور
        ادیان آسیایی - مهرداد بهار
        و ...

        ۱۳۸۸ شهریور ۱, یکشنبه

        تاریخ حقیقت

         تاملاتی در باب مفهوم "حقیقت" در سه فرهنگ پیشامدرن، مدرن، و پسامدرن
        ح. جوشن‌لو


        ما ديگر معتقد نيستيم که حقيقت با کنار رفتن حجابها آشکار می‌شود؛ با چنين اعتقادی بس بسيار زيسته‌ايم.
        نیچه -مقدمه حکمت شاد

        حقیقت یک واژه پرطمطراق و پرابهت است که براحتی میتوان دهان را پر کند، اما این نباید موجب شود فراموش کنیم که تاکنون چند نفر در درازای تاریخ در محضرش سربریده شده اند.
        عوام حق دارند از این واژه زیاد استفاده کنند. در هرجا و به هر معنا. زبان طبیعی مخلوق عوام است و آنها قواعدش را تعیین می کنند. اما در زبان علم و فلسفه باید در بکاربردن هر واژه ای، بخصوص این واژه، به شدت درنگ کرد.
        دهخدا برای واژه حقیقت معانی زیر را در اصطلاح عوام ذکر می کند (دسته‌بندی و تلخیص از نویسنده):
        1- چيزي که بطور قطع و يقين ثابت است - طاهر را آن سخن حقيقت شد. (تاريخ سيستان )
        2- راست . درست . حق. صحيح-حقيقت اينست که بازنموديم . (تاريخ بيهقي)
        3- مطابق با واقع،عين واقع -آنچه گفته آمده حقيقت است . (تاريخ بيهقي ).
        4- کنه . ذات . اصل، ماهیت هر چیز- صورت جان تو شناختن است/مر فلان را حقيقت از بهمان
        اینها معانی معمولی و روزمره این واژه هستند و مردم عادی مجازند "حقیقت" را در معانی فوق یا هرمعنی دیگری که بخواهند به کار برند. اما متاسفانه درزبان خواص یعنی در علم و فلسفه و عرفان و دین نیز ، در فرهنگ ما وقتی "حقیقت " گفته می شود معانی بسیار پیچیده و پراکنده ای را به ذهن متبادر می کند که از جهانبینی علمی و منطق فلسفی بدور است.
        برای نمونه دهخدا در زیر همین واژه آورده است که حقیقت در نزد اهل منطق و فلسفه عبارت است از ماهيت يا بتعبير ديگر "مابه الشي هو، هو" که آنرا "ذات" نيز نامند. توجه می کنید که در همین یک جمله سه اصطلاح "حقیقت"، "ماهیت" و "ذات" در هم مخلوط شده اند و این تعابیر که هر یک می تواند دارای مدلول دقیقی باشد همه یکی پنداشته شده اند.
        کمی آنطرف‌تر اگر به قلمرو عرفان که فضای فکری بخشی عظیم از عوام و تحصیل کرده های ما را تسخیر کرده است، نزدیک شویم مشکل چند برابر می شود. اصولا در عرفان هر کس مجاز است حرفی بزند و توضیحی هم ارائه ندهد. دهخدا می نویسد (با تلخیص):
        (اصطلاح صوفيه ) - عبدالرحمان جامي در شرح فصوص ،فصل اول گويد: صوفيه سه حقيقت را قائلند: يکي حقيقت مطلق فعال واجب الوجود و آن حقيقت خداي سبحانه است . ديگر حقيقت مقيد منفعل که وجود را از حقيقت واجب بفيض و تجلي ميگيرد و آن حقيقت عالم است و سوم حقيقت احديت جامع بين اطلاق و تقييد و فعل و انفعال و تاثير وتاثر که از طرفي مطلق و از طرفي مقيد، از طرفي فعال و از طرفي منفعل است و اين حقيقت احديت جمع بين حقيقتين است و آنرا مرتبت اوليت و آخريت است ، براي آنکه حقيقت فعال مطلق در مقابل حقيقت منفعل مقيد است پس ناچار براي آن دو بايد اصلي وجود داشته باشد که هر دو در آن ، بطور واحد باشند و آن در هر دو، بطور متعدد و مفصل و ظاهر اين حقيقت همان است که به طبيعت کلي فعال از طرفي و منفعل از طرف ديگر ناميده مي شود. آن حقيقت از اسماء الهي متاثر و در موارد آن موثر است و هر يک از اين حقايق سه گانه حقيقت حقايقي است که در تحت آن مندرج هستند. (ترجمه به اختصار از کشاف اصطلاحات الفنون ).
        -و نيز در اصطلاح صوفيه ،حقيقت نزد صوفيه ظهور ذات حق است بي حجاب تعنيات و محو کثرات موهومه در نور ذات و در مجمع السلوک گويد: حق در اصطلاح مشايخ صوفيه عبارت است از ذات و حقيقت عبارت است از صفات ، پس حق اسم ذات و حقيقت اسم صفات است و مراد از ذات و صفات ، ذات اقدس الهي و صفات اوست ، زيرا مريد هرگاه دنيا را ترک کند و از حدود نفس و هوي درگذرد و در جهان احسان درآيد گويند در عالم حقيقت وارد شد و بمقام حقايق واصل گرديد اگرچه از عالم صفات و اسماء دور بوده باشد و هرگاه به نور ذات واصل گرديد گويند بحق واصل شد و شيخ و مقتدي گرديد. و گاهي مراد صوفيه از حقيقت ماسواي عالم ملکوت است که عبارت از عالم جبروت باشد. ملکوت در نظر صوفيه عبارت است از فوق عرش تا تحت الثري و ميان آن دو از اجسام و معاني و اعراض و جبروت ماسواي ملکوت . و گويند حقيقت عبارت است از توحيد و گويند حقيقت مشاهده ربوبيت است . (ترجمه به اختصار از کشاف اصطلاحات الفنون ).
        - آخرين منزل سالک از منازل سه گانه شريعت و طريقت و حقيقت.
        -حقيقت محمديه ; (اصطلاح عرفاني ) عبارت از ذات باتعين اول آن است و آن اسم اعظم است . (تعريفات ص 62).
        توجه می کنید که حقیقت در این متون گاه تبدیل به یک شی‌ء می شود و قابلیت اینرا پیدا می کند که در آغوش گرفته شود یا دیده شود. و گاهی فقط یک چیز را (مثلا خدا) حقیقت می انگارند و بقیه را غیرحقیقی! و گاه حقیقت را یک مفهوم (مانند توحید) می دانند. چنین آشفتگی ای در معنای واژه ای به این مهمی، اگر در زبان عوام باشد مورد پذیرش است، اما وجود این آشفتگی در زبان داشمندان و خواص حکایت از آن دارد که هیچ گونه سنت فکری منطقی و استدلالی ریشه دار و جا افتاده ای، در درازای تاریخ ایران‌زمین وجود نداشته که بتواند معنایی خاص را از این واژه معرفی و همه‌گیر کند، معنایی که بیشتر دانشمندان بدان معتقد باشند.
        اما در زبان علم و فلسفه غرب معنای حقیقت تا این حد گسترده و فراگیر و بی نظم نیست. با مراجعه به دانشنامه های فلسفی همگی در زیر درآیند "truth" از پیشینه و معانی تقریبا یکسان و صورتبندی شده ای سخن گفته اند. البته نمی توان انکار کرد که همواره اقلیتی هم هستند که نظرشان با بقیه متفاوت است.
        در فلسفه غرب بعد از قرن هجدهم و پس از شکل گیری و قوام معرفت شناسی، واژه پرسر و صدا و دهان پرکن حقیقت، مورد نزاع و بررسی و کالبدشکافی قرار می گیرد و ابهتش را کمی از دست می دهد و به مفهوم"صادق/درست بودن= صدق" فروکاسته می شود. به عبارت دیگر، در این سنت فکری، حقیقت تبدیل به وصف و ویژگی ای property می شود که اگر یک باور belief/ جمله sentence / گزاره proposition / سخن utterance/ نظریه doctrine / ادعا assertion/ عقیده opinion و... آنرا دارا باشد، آن درست و صادق (حقیقی) true است. در اینکه یک باور یا گزاره تحت چه شرایطی صادق و درست است نیز نظریات متعددی موجود است. نظریاتی کاملا انسانی و زمینی و برخاسته از تفکر گروهی انسان معمولی و موضوع این نظریات نیز جمله ها و باورهای معمولی مردم است- می دانیم که مثلا دانش معرفت شناسی همه بحثهایش را با کالبدشکافی حرفهای روزمره آدمهای معمولی آغاز می کند. و بدین ترتیب از مفهوم "حقیقت" افسون زدایی شده است.
        برای نمونه طبیعی ترین و مقبول‌ترین و دم دستی ترین نظریه صدق عبارت است از نظریه "مطابقت"Correspondence Theory. در این نظریه گفته می شود جمله یا باوری صادق است که با امر واقع (آنچه خارج از ذهن است) مطابقت داشته باشد. و یا در نظریه دیگر صدق، یعنی "انسجام" Coherence Theory گفته می شود عبارت یا باوری صادق و درست است که با دیگر باورهایی که ما قبلا اتخاذ کرده ایم تعارض و تناقض نداشته باشد. و یا در نظریه عملگرایانه Pragmatic Theory باوری صادق انگاشته می شود که در عمل سودمند باشد.
        مشاهده می کنیم که با این رویکرد جدید به حقیقت، در ابتدا شوکت و ابهت آن شکسته می شود، زیرا به امری معرفتی و انسانی تبدیل می شود که بیگمان از دسترس نقصهای شناخت بشر در امان نیست. ثانیا حقیقت یک امر بسیار شایع می شود و در دسترس و معمولی. چرا که وقتی حقیقت، صدق و درستی باشد در این صورت هر گزاره و باوری که در فکر ما هست یا صادق است و یا کاذب، حتی باورهای بسیار روزمره و معمولی و پیش پا افتاده ما. از سوی دیگر تعیین درستی و صدق باورها و گزاره ها اینک دیگر، از عهده همه بر می آید و نیازی به عارف و مفسر و متخصص نداریم که حقوق بگیرند و به این کار مبادرت ورزند و موجب محدودیت در دستیابی به اطلاعات شوند.
        در این نوشتار هدف توضیح و تبیین نظریات بالا نبود بلکه خواستم بگویم چگونه در تفکر غربی ابهت این واژه با پرداختن به آن و ترتیب دادن بحثهای استدلالی و انتقادی در مورد آن شکسته شده است و اینک دیگر در میان متخصصان فلسفه و علوم انسانی هر درویش و صوفی یا شعبده باز و رمال و شاعری حق ندارد بیاید و سخن از" حقیقت مطلق" که آنهم تنها در دسترس او است، سر دهد چرا که برای اینکار باید پیشتر، از عهده نظریات بسیار قدرتمند و آزموده پیشین بر آید و همچنین پیشتر پاسخ گوید که اصلا حقیقت چیست و باید چه ویژگی هایی داشته باشد. البته هر کسی حق دارد هر سخنی میخواهد به زبان آورد و هر ادعایی بکند، اما در مقام سنجش باید معیار و سنجه ای برای سنجیدن عیار سخن و ادعای او در دسترس باشد.

        ادامه دارد ...

        ۱۳۸۸ مرداد ۹, جمعه

        چوب قانون

        ح. جوشن‌لو

        "باطوم" کلمه ایست که این روزها رواج زیادی یافته و با یک جستجوی کوتاه در موتورهای جستجو می توانیم شمار فراوانی از موارد کاربست این کلمه را بیابیم.
        می گویند اصل کلمه bâton فرانسوی است به معنای "چیزی که از آن بعنوان سلاح استفاده می کنند" که از سال 1548 به کار رفته و از سال 1590 به معنای کنونی اش یعنی "تکه چوب یا فلز یا پلاستیکی که برای ایجاد نظم عمومی بدست نیروهای پلیس قرار می گیرد تا اغتشاگران را مورد ضرب و جرح قرار دهند"، بکار رفته است.
        در انگلیسی هم به این شکلها بکار می رود:batten و baton. بر این اساس، قاعدتا باید در زبان فارسی "باتون" نوشته و تلفظ می شده است اما مشاهده می کنید که جز در مواردخیلی استثنایی نه اینگونه نوشته می شود و نه اینگونه تلفظ می شود.
        به اینکه آنرا "باتوم" تلفظ می کنند نمی شود خرده ای گرفت. چرا که هر قومی حق دارد در کلمات دخیلی که از زبانهای دیگر قبول می کند هر گونه دخل و تصرفی بکند (به شرطی که با قاعده و طبیعی باشد). بنا بر این اینکه اکثریت جامعه "باتون" را "باتوم" تلفظ می کنند خود نشان می دهد این دخل و تصرف به هنجار است و نمی توان در مقابل آن ایستادگی کرد.
        اما اینکه در نوشتار آمده اند و آنرا با "ط" نوشته اند بسیار قابل تامل است و نشان دهنده عدم اعتماد به نفس ما در بکار بردن خط خویش می باشد. براستی چه دلیلی وجود دارد که در مقابل یک کلمه دخیل که خودمان حق داریم رسم الخط آنرا آزادانه انتخاب کنیم بجای حرف فارسی "ت" از حرف عربی "ط" استفاده کنیم که هیچ معادل آوایی در زبانمان ندارد؟ (ر. ک. "ط" بنویسیم یا "ت"؟)
        باری، دهخدا در مقابل این واژه می نویسد: "(فرانسوي ، اِ) باتون . چوب قانون . باتوم (در تداول عامه ). چوبدستي صاحب منصبان نظامي و پاسبانان . در اصطلاح امروز چوبدستي پاسبانان و ماموران انتظامي شهرباني و آن معمولاحدود نيم گز طول دارد و غالباً از لاستيک درست شود."
        جالب است که اگر یک تکه چوب نتراشیده را کسی بردارد و به سمت جمعیتی بتازد می گویند که "چماق" بدست گرفته و امنیت و آسایش مردم را تهدید کرده، اما اگر همین تکه چوب تراشیده شود و به شکل باتوم در آید و در دست یک پلیس قرار گیرد که او هم انسان است و دارای خشم و غضب و بعضا حیوانیت کنترل نشده، عاملی برای حفظ نظم عمومی قلمداد می شود. چه می شود کرد؟ تمدن ناخوشنودی هایی هم دارد! باید ساخت.

        ۱۳۸۸ تیر ۲۱, یکشنبه

        ایدئولوژی چیست؟

        دانشنامه فلسفی استنفورد - ترجمه ح. جوشن‌لو

        ایدئولوژی چیست؟ این اصطلاح احتمالا توسط متفکر فرانسوی دستوت دو تراسیDestutt de Tracy در اوایل قرن نوزدهم، در مطالعاتش در مورد "روشنگری" ساخته شده است. برای دو تراسی ایدئولوژی علم بررسی ایده‌ها و خاستگاه آنها بود. دانش ایدئولوژی، ایده ها را نه صرفا چیزهایی بطور اتفاقی برخاسته از ذهن یا آگاهی، بلکه آنها را نتیجه نیروهای جهان مادی می داند که تفکر انسان را شکل می دهند. دو تراسی معتقد بود نظرش نسبت به "ایدئولوژی" ممکن است در اختیار اهداف سیاسی مترقی قرار گیرد، چرا که فهم خاستگاه ایده ها موجب شکل گیری تلاشهایی به نفع پیشرفت بشرمی شود.
        ایدئولوژی امروزه بطور کلی به معنای "دانش ایده‌ها" به کار نمی رود، بلکه به معنای خود ایده‌ها و همچنین نوع خاصی از ایده‌ها بکار می رود. ایدئولوژی‌ها ایده‌هایی هستند که غایت آنها معرفت‌شناختی نیست، بلکه سیاسی است. بر این پایه فلسفه وجودی یک ایدئولوژی تایید و تثبیت یک دیدگاه خاص سیاسی، خدمت به منافع گروهی خاص از انسانها یا انجام یک نقش کاربردی خاص در رابطه با نهادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی یا حقوقی است.
        دانیال بل Daniel Bell ایدئولوژی را "سیستمی از باورها که معطوف به عمل هستند " دانست و این حقیقت که ایدئولوژی معطوف به عمل است نشان می دهد که کارکرد ایدئولوژی ارائه واقعیت شفاف (تحریف نشده) نیست، بلکه نقش آن تحریک و فراخواندن انسانها به انجام یا عدم انجام کارهایی خاص است. چنین کارکردی ممکن است دربرگیرنده پروسه ای از توجیه‌گری باشد که شاید خود این پروسه مستلزم ایجاد ابهام در واقعیت باشد.
        با این حال، بل و سایر جامعه شناسان لیبرال، رابطه خاصی را بین ایدئولوژی و وضعیت موجود در نظر نمی گیرند؛ تعدادی از ایدئولوژی ها به وضعیت موجود خدمت می کنند و برخی دیگر به اصلاح یا براندازی فرا می خوانند.
        منبع: اینجا

        ۱۳۸۸ تیر ۱۲, جمعه

        زرتشت و تفکر انتزاعی

        ح. جوشن‌لو

        این روزها به عنوان نوعی فخر فروشی از دهان ملی‌گراها و وطن‌پرست‌ها زیاد می شنویم که به بزرگان ایرانی که قبل از اسلام می زیسته اند، ویژگی‌ها و امتیازهایی نسبت می دهند که گاه بعضی از آنها با عقل جور در نمی آید. یکی از این انتسابها که امروزه مد شده و دهان به دهان می چرخد آنست که در مورد زرتشت می گویند او "بنیانگذار تفکر انتزاعی" در دنیا بوده است. (برای نمونه در اینجا)
        براستی با شنیدن این سخنان آدمی گرفتار این پرسش می شود که چگونه ممکن است به یک پیامبر بزرگ در این سطح و جایگاه، چنین نسبتی داده شود. در این نمی توان تردید کرد که نوع تفکر زرتشت استوره‌ای- دینی بوده است و و این هم بر کسی پوشیده نیست که در تفکر استوره‌ای-دینی سخن از انتزاع و ذهنیت انتزاعی نوعی انحراف محسوب می شود و برای نمونه برخورد شدید مسلمانان با رواج تفکر انتزاعی در جهان اسلام را -که امروز به نام فلسفه اسلامی آنرا می شناسیم- همگی شنیده ایم و از تکفیرهای غزالی و دیگر دینمداران و از منشور تحریم فلسفه همگی خبر داریم. در حوزه تمدن اروپا هم تفکر فلسفی و انتزاعی تا آن زمانی که خراجگزار کلیسا بود محترم بود. اما در نیمه‌ی راه پس از به سرآمدن قرون میانه‌ دیگر فلسفه و تفکر استوره‌ای- دینی راه خود را بصورتی بنیادی از هم جدا کردند و در بسیاری از مواقع نیز علنا به روی هم تیغ کشیده اند.
        امروز کم و بیش می دانیم که شکل گیری تفکر مفهومی- انتزاعی در مغرب زمین و در میان حکیمان یونان باستان بوده است، حکیمانی که با خودآگاهی از پروژه‌ای که دنبال می کنند رسما و علنا از پیروی از لوگوس بجای میتوس سخن گفتند، پروژه ای که با تالس -یا شاید پیشتر از او- آغاز شد و با ارستو کم و بیش صورتبندی منسجم خود را باز یافت و سنت فکری‌ای را تشکیل داد که تا به امروز همچنان پایدار است و شناخته شده.
        برای نمونه ایده‌ی"خدا" را در تفکر مفهومی و انتزاعی و تفکر دینی و استوره‌ای در نظر بگیرید. در تفکر دینی و استوره ای وقتی می گوییم خدا منظورمان یک موجود است که دارای ذات میباشد و وجود خارجی دارد و از خود فعل و انفعال دارد. در تفکر استوره ای این خدا دارای جسم بوده است و مثلا در تفکر یونانیان باستان خدایان در کوهی به نام المپ زندگی می کرده اند. اما در تفکر پیشرفته تر دینی (منظورم دینهای سامی است) خدا از جسم آزاد می شود و تبدیل به یک موجود متعالی روحانی و فاقد اجزا می شود. اما به هر حال وجود خارجی دارد و می تواند بر زندگی ما تاثیر بگذارد و حتی جان ما را بگیرد- یک مفهوم ذهنی قادر نیست چنین کاری کند.
        اما در تفکر انتزاعی و مفهومی خدا صرفا یک "مفهوم" است؛ یک "تصور" (در معنای ارستویی اش). جایگاه مفاهیم ذهن انسان است. خدای مفهومی تنها در تفکر ما زندگی می کند نه در خارج از آن. هر چند متکلمین و فیلسوفان دینی سعی می کنند با یکسان انگاری ذهن و جهان خارج آنچه که در ذهن وجود دارد را به جهان خارج هم نسبت دهند، اما به هر حال وقتی می گوییم "مفهوم" یا "تصور" خدا ، منظور کاملا مشخص است.
        زرتشت وقتی می گفت "اهورا مزدا"، و خود را فرستاده او می دانست به عنوان یک مومن هیچگاه منظورش این نبود که خدا یک مفهوم ذهنی و انتزاعی است و او فرستاده آن مفهوم ذهنی و انتزاعی است.
        اگر هم شکل گیری تفکر توحیدی را انتزاع بدانیم و اگر منظور این مدعیان از تفکر انتزاعی توحید باوری زرتشت است باز هم باید گفت :
        اول اینکه به لحاظ تاریخی آخناتون و موسای یکتاپرست بر زرتشت مقدم هستند (به مقاله نخستین یکتاپرست در همین وبلاگ مراجعه کنید.)
        دیگر اینکه صرف یکی دانستن "خدا" انتزاع نیست و همانطور که توضیح داده شد مفهوم خدا در دین و استوره نمی تواند انتزاعی و ذهنی باشد.

        + در مورد تفاوت خدای ادیان و خدای فلاسفه به این نوشتار از داریوش آشوری مراجعه شود: پژواکِ معنايیِ سَبک در کارِ نيچه - پیوندگاهِ فلسفه و ادبیّات

        ۱۳۸۸ خرداد ۱۵, جمعه

        وبلاگ چیست؟

        ح. جوشن‌لو

        وبلاگ weblog اصطلاحی نوظهور است که حدود 10 سال عمر دارد. واژه‌ی وبلاگ weblog و مختصر آن بلاگ Blog تشکیل شده است از دو بخش: web + log. وب web به معنای تار و شبکه است و اینجا به این علت درکنار لاگ آمده است که نشان دهد این لاگ مربوط به اینترنت می باشد.
        اما لاگ log معنای تعیین کننده ای دارد. لاگ log در اصل به معنای یک تکه‌ی بریده شده از تنه یا شاخه درخت است. اما اصطلاحا log به معنای ثبت اطلاعاتی مربوط به یک سفر دریایی یا هوایی (مانند سرعت کشتی) بصورت روزانه و زمان‌مند به کار رفته است. البته این دو معنا بی پیوند هم نیستند. زیرا ظاهرا در ابتدا برای ثبت این اطلاعات از شناورهای چوبی استفاده می کردند. بنا براین امروزه معنایی که از لاگ استفاده می شود ثبت روزانه اطلاعات است یا دفتری که اطلاعات روزانه و زمان‌مند در آن ثبت می شوند.
        قرارگرفتن log در کنار web مشخص می کند که مفهوم واژه "وبلاگ" عبارت است از لاگی که اطلاعاتی روزانه در آن ثبت می شود اما نه اطلاعات مربوط به سفردریایی یا هوایی، بلکه لاگی که مربوط به شبکه جهانی اینترنت است. حال ببینیم واژه‌نامه ها چه تعریفی از وبلاگ بدست داده اند:

        Babylon وبلاگ را دفتر یادداشت آنلاین به اشتراک گذاشته ای تعریف می کند که مردم در آن در مورد تجربیات یا سرگرمیهای شخصیشان می نویسند که پستهای آن به ترتیب تاریخی به روز می شود .
        Wikipedia بلاگ که آمیخته ای از دو واژه وب و لاگ می باشد را یک پایگاه اینترنتی می داند که پستها در آن با ترتیب زمانی نوشته شده و به همان ترتیب به نمایش گذاشته می شود... بسیاری از وبلاگها تفسیرها و خبرهایی را در مورد یک موضوع خاص در اختیار می گذارند. و برخی دیگر بیشتر به عنوان یک دفتریادداشت آنلاین شخصی به کار می روند...
        Concise Oxford English Dictionary می نویسد: وبلاگ یک پایگاه اینترنتی شخصی است که در آن افراد نظرات و پیوند به پایگاههای دیگر را بر اساس یک مبنای نظام‌مند ثبت می کنند.
        Merriam-Webster Collegiate® Dictionary می نویسد: وبلاگ که از سال 1999 به کار رفته عبارت است از یک پایگاه اینترنتی که دربردارنده‌ی روزنوشتهای شخصی و آنلاین است به همراه بازتابها و کامنتها و گاهی پیوندهایی که توسط نویسنده قرار گرفته اند.
        بطور کلی آنچه از تعاریف بالا استفاده می شود این است که "وبلاگ" یا "بلاگ" دفتریادداشتی است که ویژگی های برجسته‌ی آن موارد زیر هستند:
        1- اینترنتی است و متعلق به دنیای مجازی.
        2- بصورت روزانه و یاددداشت‌گونه در آن مطالبی نوشته می شود.
        3- مطالبش دارای نظم زمانی است.
        4- درونمایه اش بیشتر دلمشغولیها، نظرات و دیدگاه‌های شخصی و غیر رسمی است و همچنین پیوندهای مورد علاقه نویسنده.
        5- گاهی راه برای خوانندگان باز است که نظرات و تفسیرهایشان را درآن بنویسند.
        با این اوصاف اگر به فضای مجازی ایرانی نگاهی بیفکنیم بسیاری از وبلاگها را می یابیم که هرچند در ظاهر وبلاگند اما از لحاظ محتوا یک پایگاه اینترنتی (سایت) رسمی هستند که دربردارنده‌ی مقالات و گزارشها و ... گردآوری شده توسط نویسنده اش می باشند (از جمله همین وبلاگ مقابل دیدتان). البته این امر دلایل خاصی دارد؛ از جمله رایگان بودن سرویسهای وبلاگ نویسی در ایران و شاید فرهنگ ما که در آن بی پرده سخن گفتن از نظرات و دیدگاههای شخصی کمی دشوار و گاهی خطرناک است.

        ۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه

        واژه‌نامه عامیانه

        پروژه‌ء واژه نامه خیابانی "یعنی چی؟" پروژه بسیار ارشمندی است که بدست یک ایرانی استارت شده ، اما متاسفانه این پروژه هم از سوی دولت فخیمه مورد لعن و نفرین قرار گرفته و فیلتر شده و هم از سوی مردم زیاد مورد استقبال قرار نگرفته است.
        در معرفی این سایت نوشته شده:
        واژه نامه "یعنی چی؟" یک واژه نامه فارسی به فارسی برای اصطلاحات و لغاتی است که در گفتگوی روزانه استفاده می شوند اما در فرهنگ های رسمی ثبت نشده اند. این واژه نامه توسط همه مردم تکمیل شده و صاحب یا مسوول خاصی ندارد. شما هم اگر می توانید چند واژه مصطلح در کوچه و بازار و محل کار خود را به واژه نامه اضافه کنید. نگران تکراری بودن کلمه خود نباشید چون این خوانندگان هستند که به ترجمه بهتر امتیاز بالاتر می دهند و خود به خود ترجمه شما در لیست بالاتر قرار می گیرد. در معنی اصطلاحات سعی کنید کمتر از اصطلاح غیر رسمی استفاده کنید تا خواننده معنی را درست درک کند. استفاده از مثال نیز خیلی در فهم معنی کمک می کند.برای جلوگیری از اسپم لطفا برای ارسال واژه جدید و نظر ثبت نام کنید.هیچ واژه ای در این سایت سانسور نمی شود! بنابراین توصیه می شود اگر شما کمتر از 16 سال دارید از سایت خارج شوید.
        خوب است دوستانی که در این زمینه دستی بر قلم دارند به این پروژه کمک و وبلاگ‌نویسان نیز با لینک کردن و معرفی آن به آغازگر این پروژه یاری برسانند. این پروژه قابلیت تبدیل شدن به یک منبع غنی و ارزشمند در بازشناسی زبان گفتاری فارسی و آشنایی با اصطلاحات مخفی و خاص و از همه مهتر منبعی برای شناخت فرهنگ جاری ایران امروز را دارد.

        پاورقی1: مقایسه این پایگاه ایرانی با موارد مشابه انگلیسی اش (مانند Urban Dictionary) و به بویژه توجه به فیلتر بودن این سایت در ایران، کارگاه آموزشی خوبی است برای عیارشناسی فرهنگ‌ها.
        پاورقی2: دوستانی که با مشکل فیلترینگ مواجه هستند می توانند مطالب این سایت را در گوگل ریدر بخوانند.

        ۱۳۸۸ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

        Philosophy Pages

        Philosophy Pages پروژه ایست که توسط Garth Kemerling استاد فلسفه در امریکا اجرا شده است. هرچند قرار گرفتن این صفحات فلسفی در اینترنت جنبه‌ی تبلیغاتی داشته اما این از ارزش محتوای این صفحات نمی کاهد.
        محتوای این صفحات عبارت است از:

        The Dictionary of Philosophical Terms and Names
        A survey of the History of Western Philosophy
        A Timeline for the intellectual figures discussed here
        Detailed discussion of several major Philosophers
        Summary treatment of the elementary principles of Logic
        A generic Study Guide for students of philosophy
        Links to other philosophy Sites on the Internet

        مطالب نوشته شده در این صفحات عموما کوتاه هستند و برای رفع نیاز تحصیل کردگان علوم طبیعی و بویژه علوم انسانی به اطلاعات فلسفی مفید و سودمند می باشند.
        و نکته‌ی جالبتر اینکه تمام محتوای این صفحات را می توان بطور یکجا دانلود کرد. برای دانلود این صفحات به اینجـــــــــــا مراجعه کنید. (بعد از دانلود آنرا باز نموده و فایل index را کلیک کنید تا محتوای سایت بصورت آفلاین برای شما ظاهر شود)

        ۱۳۸۸ فروردین ۱۰, دوشنبه

        چرایی ِکاربرد روزافزون واژه‌های عربی در فارسی امروز-1

        ح. جوشن‌لو

        زبان عربی زبانی است که در آن با داشتن سه حرف اصلی می توان ده‌ها واژه ساخت. ایرانی ها ازین توانایی عربی استفاده‌ی زیادی کرده و می کنند و حتی واژه‌های ‌عربی‌ای در فارسی هست که خود عرب‌ها استفاده نمی کنند یا با معنای متفاوت استفاده می کنند. البته زبان فارسی توانایی واژه‌سازی دارد و مثلا شما می توانید بجای مبتلی بگویید "دچار شده". اما پرسش اینست که چرا در فارسی امروز معمولا نمی گوییم "دچار شده" و می گوییم "مبتلی"؟ من فکر می کنم دلایل زیر در این رفتار زبانی ما موثر است:

        1- "عادت" ما به استفاده از زبان عربی یکی از عوامل موثر است. عربی زمانی زبان علمی تمدن اسلامی بوده و کاربرد آن نوعی فخر فروشی محسوب می شده است. از سویی باید توجه داشت که تا همین چند دهه‌ی قبل "نوشتن" در میان عده‌ای بسیار معدودی از مردم رواج داشته و بنابراین امری پرشکوه و پرهیبت و قدرت‌بخش محسوب می شده. حتی در گذشته‌های دورتر "نوشتن" حق انحصاری طبقه‌ی اجتماعی خاصی بوده ( داستان آن کفاش در دوران ساسانیان را همگی شنیده ایم که می خواست تمام ثروتش را در اختیاز شاه قرار دهد که فرزندش بتواند نوشتن بیاموزد اما شاه سرباز زد.). وقتی که "نوشتن" امر چنین مهم و مقدسی بوده و در انحصار گروهی خاص قطعا زبان نوشتاری هم به سوی فاصله گرفتن از زبان طبیعی و روزمره حرکت می کرده - چه دستاویزی نزدیک‌تر و مقبول‌تر از عربی - و این نوعی فخرفروشی محسوب می شده است. و نویسندگان امروز ما میراث‌خوار همان دیدگاه‌ها و عادتها در مورد نوشتن هستند.(1)

        2- افزون بر این یکی از دلایلی که فارسی زبانها بخصوص تحصیل کرده‌ها که زبان را برای ببان مقاصد علمی و تخصصی به کار می برند، بیشتر تمایل دارند از عربی استفاه کنند ساختار خاص زبان عربی است که کار واژه سازی را آسان می کند. (دقیقا همان چیزی که دکتر حسابی در مقاله اش آن را نقطه ضعف زبان عربی دانسته است). به عبارت دیگر:

        الف) معمولا ساخت واژه‌های عربی قاعده‌مندتر است.
        به این معنی که در زبان عربی شما مثلا برای ساخت اسم فاعل و یا مفعول همیشه یک راه را می روید. مثلا اسم فاعل وزن "افعل یفعل افعال" همیشه "مُفعِل" و اسم مفعولش همیشه "مُفعَل" است: مانند مُنزِل (نازل کننده) و مُنزَل (نازل شده). اما ما در فارسی هرچند وزن مشخصی مثلا برای "کننده‌" داریم و معمولا از ساختار "بن فعل+ ـَنده" استفاده می کنیم، اما در بسیاری از موارد استفاده از این ساختار جوابگوی نیاز ما نیست و باید دست به دامان ترکیبهای دیگر شویم. مثلا ما نمی توانیم بگوییم "آب رونده است" و باید بگوییم "آب روان است" و بجای "خواهنده" می گوییم "خواهان". یا مثلا برای "پسندیدن" اصلا اسم فاعلی با هیچ پیشوند و پسوندی نداریم!!! (2)
        از سویی بسیاری از کلمات با ترکیب"بن فعل+ َنده" هرچند درست و به‌آیین است، اما قبلا استفاده نشده (این به دلیل 1 باز می گردد) و به گوش ما آشنا نیست !!! بنابر این مجبوریم از پسوندها یا پیشوندهای دیگر استفاده کنیم. مثلا نمی گوییم "زننده" بلکه می گوییم "بزن" (آدم بزنی است) همچنین "گردنده" را "گردان" می گوییم و ... . (3)

        ب) واژه‌های عربی معمولا کوتاه‌تر از برابر فارسی‌شان هستند.
        مهم‌تر از قاعده‌مندی، کوتاه‌تر بودن نسبی واژه‌های عربی در مقابل فارسی است. دلیلش هم ساختار صرفی این زبان است. آسوده‌طلبی و نیاز به اختصار و سرعت در انتقال مفاهیم موجب می شود که این قابلیت واژه‌های عربی در زبان فارسی زیاد مورد استفاده قرار گیرد.
        برای نمونه: ما در برابر "وارث" عربی می گوییم "ارث برنده/گیرنده" و در برابر "مورث" مجبوریم بگوییم "ارث دهنده".
        نمونه‌های دیگر: در مقابل "مولِف" عربی ما می گوییم "گردآورنده" و در مقابل "مولَف" عربی مجبوریم بگوییم "گردآوری شده" یا "گردآورده"، همچنین است "انتفاع" در برابر "نفع بردن"، "واقف" در برابر "وقف کننده"، "موجر" در برابر "اجاره دهنده"، "مذکور" در برابر "گفته شده"، "قتّاله" در برابر "بسیار کشنده" و ...
        مشاهده می کنید که واژه های عربی کوتاه‌تر هستند و به همین علت مثلا در زبان حقوقی فارسی از معادلهای عربی استفاده‌ی فراوان شده است. زیرا در قانون‌نویسی داشتن واژه‌های کوتاه برای نامگذاری و رساندن معنا بسیار لازم و ضروری است، همچنین است در زبان علمی و تخصصی.
        البته شاید اگر پیشینه‌ی زبان فارسی را جستجو کنیم بتوانیم واژه‌های بسیطی (غیر مرکب) برای نمونه‌های بالا پیدا کنیم اما به نظر من واژه ای که امروز مرده است، هیچ فرقی با واژه‌ی بیگانه ندارد مگر آنکه به گونه‌ای فراگیر و با یک تصمیم ملی ،دست به زنده کردن برخی از آنها به روشی اصولی و درست بزنیم.(4)

        موخره (4)
        در پایان باید اشاره کنم عقل و منطق و هر چیز دیگر حکم می کند که استفاده از واژه‌های فارسی در زبان فارسی بسیار بهتر و عاقلانه تر است تا استفاده از برابر عربی آنها. من هم با استفاده از واژه‌های فارسی به شرطی که روان و قابل فهم و زنده باشند و دستاویز تمسخر نباشند موافقم و خودم هم در این راه تلاش می کنم. من با نوشتن این چند سطر به هیچ عنوان دعوت به استفاده از واژه‌های عربی نکرده ام. اینجا سخن از گمانه‌زنی برای پی بردن به چرایی یک پدیده است.
        من در این نوشته از قشر تحصیل کرده و قلم‌بدست سخن گفته ام که به زبان و نوشتار نیاز مبرمی دارند اما غالبا متخصص در مسائل زبانی نیستند و نباید هم انتظار داشت، باشند. این افراد به زبان نیاز دارند و از آن استفاده می کنند و زیاد هم برایشان مهم نیست که درست استفاده می کنند یا غلط. نگاه تحصیل کردگان به زبان نگاهی "ابزاری" و "سودجویانه" و "راحت‌طلبانه" و هدف نهایی آنها رساندن آنچه در سر دارند به مخاطب است. باید هم اینطور باشد، غیر این نمی توان انتظار داشت. حال من در این نوشتار کوشیده ام به پی جویی این بپردازم که چرا یک نویسنده‌ی علوم انسانی در ایران بیشتر موارد ترجیح می دهد بگوید "مرجح" تا "برتری داده شده".
        با توجه به توضیح بالا یک نویسنده برایش مهم نیست که از واژه وطنی استفاده کند یا غیر وطنی. او برایش مهم است که معنی به راحتترین و بهترین وجهی منتقل شود و چون در بسیاری از موارد واژه های عربی کوتاهتر هستند او نیز استفاده می کند. البته یک متخصص زبان می گوید که این کار اشتباه است. ولی برای نویسنده مهم نیست. حال هرجا که نویسنده برابر پارسی کوتاهتر و زیباتری بیابد شکی نیست که از آن استفاده می کند.
        و در نهایت اینکه مساله زبان همانطور که من در جاهای مختلف گفته ام صرفا یک مساله زبانی نیست و تنها با بحثهای زبانی نمی توان آن را حل و فصل کرد. مساله زبان یک امر فرهنگی است و تمامی بخشهای دیگر فرهنگ نیز در آن تاثیرگذارند و تا وقتی که فرهنگ جامعه ای بیمار است نمی توان انتظار داشت زبانش بیمار نباشد. همانطور که آرامش دوستدار می گوید:"هیچ فرهنگی نمی‌تواند از آنچه خود را در طی قرن‌ها با آن تافته و ساخته بسترد، و از هم ندرد، مجبور نشود برای بقای خود پارگی‌ها را از نو به هم بدوزد.
        مشکل تاریخی همیشه راه‌حل تاریخی می‌خواهد و راه‌حل تاریخی فقط با آگاه‌شدن به انگیزه‌ها، علل و مناسبات غالباً پنهان رویدادها به‌دست می‌آید که در هماهنگی‌ها و ناهماهنگی‌هاشان شیرازه‌ی «حقیقت‌های» فرهنگی و «فرهنگ» حقیقت‌های یک قوم را می‌ریزند. از این آگاهی تاریخی ـ فرهنگی هنوز کمترین نشانی نزد ما نمی‌توان یافت."

        ادامه دارد

        --------------------------------
        1- این یک دلیل جامعه شناختی است و در موردش می توان حرف زیاد زد که داریوش آشوری در "بازاندیشی زبان فارسی" به آن پرداخته است.
        2- ‌ این بی قاعدگی‌های زبان فارسی را زنده یاد کسروی در کتاب "زبان پاک" بخوبی به تصویر کشیده است.
        3- البته اگر وارد جزئیات زبان عربی شویم بی‌قاعده‌گی زیاد است که من شاید در این باره روزی نوشتم، اما ما فارسی‌زبان‌ها بری ساختن واژه زیاد کاری به استثنائات زبان عربی نداریم و زبان عربی را به عنوان یک زبان تماما قاعده مند بکار می بریم.
        4- آنچه به عنوان موخره به نوشتار افزودم درواقع بخش‌هایی از پاسخی است که در بخش کامنت‌ها به نظر یکی دوستان داده ام.

        ۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

        Roots of English

        به عنوان عیدی برای دوستان یک منبع غنی اتیمولوژی واژه‌های انگلیسی را آپلود کردم با عنوان:
        The Greek & Latin Roots of English
        Eugene J. Cotterl
        در این فرهنگ به ریشه‌های لاتین و یونانی واژه‌های انگلیسی اشاره شده است. بنا بر این واژه‌هایی در این فرهنگ یافت می شود که دارای تباری یونانی یا لاتینی هستند. این فرهنگ از قابلیت جستجوی خوبی برخوردار است و برای پژوهش‌های ریشه‌شناختی بسیار منبع مفیدی است.
        دانلود: اینجا
        حجم فایل: 5/7 mb

        Strauss - Also Sprach Zarathustra
        Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net