ح. جوشنلو
شخصیتهای استوره ای نیز همچون انسانها دارای حیات هستند و دوران بچگی و جوانی را پشت سر می گذارند و به میانسالی می رسند و گاه نیز می میرند. هر چه سن و سال یک استوره بیشتر باشد، بیگمان عناصر دخیل در شخصیت آن و در نتیجه دشواری شناخت آن بیشتر است. در نمادشناسی استورهی "افراسیاب" نیز، باید گفت این شخصیت استوره ای-حماسی در طول تاریخ، خط تکاملی را پیموده است و قدمت آن موجب پیچیدگی هر چه بیشتر آن شده است. اما هنوز نمرده است و همچنان در ناخودآگاه قومی ایرانیان حضور دارد.
افراسیاب، در دوران مهآلود طفولیت قوم ایرانی و پیش از شکل گیری حماسه، ظاهرا یک دیو بوده است ؛ دیو خشکی و خشکسالی. (جوزف کارنوی، اساتیر ایرانی، ص ۹۳) هرچه که به اعماق تاریخ فرومی رویم و به زمانی که اقوام هندی و ایرانی به تازگی از یکدیگر جدا شده بوند عنصر دیوگونگی در شخصیت افراسیات پررنگ تر می نماید.
در شاهنامه نیز هنوز این صفت خشکیبخشی او پا برجاست. در جنگ ایرانیان و تورانیان وقتی "زو تهماست" به پادشاهی می رسد:
همان بد که تنگی بد اندر جهان --- شده خشک خاک و گیا را دهان
نیامد همی ز آسمان هیچ نم --- همی برکشیدند نان با درم ...
بعد از برقراری صلح با افراسیاب نیز رودها جاری می شوند و زمین از نو سرسبز می شود:پر از غلغل و رعد شد کوهسار --- زمین شد پر از رنگ و بوی و نگار
در اوستا او بدگهر است و دشمن ایرانیان و کشندهی سیاوش و اغریرث. او در تلاش است فر کیانی را به چنگ آورد ولی فر از او می گریزد و این داستان تکرار می شود تا اینکه "هومَ" او را ببند می افکند و سرانجام کیخسرو او را در کنار دریاچه ژرف چیچست بکین سیاوش، پدرش و بانتقام اغریرث می کشد. (رک حماسه سرایی در ایران، استاد ذبیح الله صفا برگ 618)
جوزف کارنوی در اساتیر ایرانی می نویسد:"افراسیاب، از زیانکاران و دیو خشکی است. ولی هومَ او را به بند نمود و سرانجام به دست [کی]خسرو هلاک شد. (اوستا یسنا 7،9 ، یشت9، 22-18 و یشت 19 ، 56-64) تمامی این عناصر در شاهنامه فردوسی حفظ شده ، اما ماجرای اصلی به صورت جنگی بین دو قوم و دو سلسله سلطنتی در می آید."
با ورود افراسیاب در عرصه ی حماسه، او تبدیل به یک شخصیت شبه انسانی دارای نژاد و اصل و نسب شده است. او شاه تورانیان است و خود نیز تورانی است و تورانیان هم آریایی هستند و خویشاوند ایرانیان. حتی از سوی نویسندگان کهن برای او نسبنامه هایی هم ترتیب داده شده است. (رک حماسه سرایی در ایران، استاد ذبیح الله صفا برگ 623) ظاهرا بخشهای حماسی قصه ی ایرانیان و تورانیان به وجود قومی سکایی باز میگردد که جنگاور است و از بخشهای شمال شرقی به مرزهای ایران تاخته و برای سالهای طولانی بین ایرانیان و آنها جنگ و گریز بوده است و سرانجام ایرانیان (به رهبری کیخسرو) بر آنها چیره می شوند.
مشاهده می کنید که به مرور زمان افراسیاب با واقعیتهای تاریخی و اجتماعی تطبیق پیدا می کند و تبدیل به یک شخصیت شبه انسانی می شود. چنین سیری در اساتیر ایران (از دیو و خدا و شخصیتهای انتزاعی به سوی شخصیتی انسانی) در جاهای دیگر هم رخ داده است. مثلا در داستان ضحاک هم چنین تکاملی را می بینیم. مهرداد بهار در تأثير حكومت كوشانها در تشكيل حماسه ملى ايران می نویسد: "... شاهان پيشدادى و كيانى، تا كيخسرو، عمدةً خدايان مرحله قبلى تمدن هند و ايرانى و سياوش و كيخسرو خداوندان بومى غرب آسيا در اعصار بسيار كهن بودهاند.... ولى بقيه شاهان پيشدادى و كيانى، جز سياوش و كيخسرو، به احتمال زياد، خدايان هند و ايرانىاند كه در ايران از مقام خدائى سقوط مىكنند و به مقام سلطنت مىرسند."
نکتهی دیگر که کمی اتمسفر این شخصیت استوره ای حماسی را مه آلود کرده و به پیچیدگی آن افزوده است "ترک" قلمداد شدن او از سوی عده از نویسندگان بویژه فردوسی است. پژوهشها نشان می دهد که تورانیان ترک نژاد نبوده اند بلکه آریایی و خویشاوند ایرانیان بوده اند. (در نژاد مشترک ایرانیان و تورانیان-1)(در نژاد مشترک ایرانیان و تورانیان - ۲) البته تورانیان در سرزمینی می زیسته اند که بعدها از آن سو ترکان به ایرانیان حمله برده اند و شاید علت این یکسان انگاری این باشد.(سرزمین توران کجاست؟)
اما به نظر من می توان این دلیل را قوی تر دانست که افرادی چون فردوسی تمایل بسیار زیادی داشته اند که این شخصیت منفور و قومش را با ترکان مهاجر به ایران که در آن زمان ستمهای فراوان به ایرانیان کرده بودند یکی معرفی کنند و از این رهگذر خشم ایرانیان را از افراسیابِ فعلا غیر موجود به ترکان موجود انتقال دهند. این کار را فردوسی در موارد دیگر نیز انجام داده است (استورهی ضحاک تازی - 2) که از حوصلهی بحث کنونی خارج است.
بر این پایه می بینیم که نام افراسیاب با چندین کلیدواژه در پیوند است و در تحلیلمان از این شخصیت باید همه ی این عناصر را در نظر داشته باشیم: دیو خشکسالی در باور کهن ایرانی، سرکردهی قومی آریایی و مهاجم از سوی ماوراء النهر و ترکنژاد بودن او.
شخصیتهای استوره ای نیز همچون انسانها دارای حیات هستند و دوران بچگی و جوانی را پشت سر می گذارند و به میانسالی می رسند و گاه نیز می میرند. هر چه سن و سال یک استوره بیشتر باشد، بیگمان عناصر دخیل در شخصیت آن و در نتیجه دشواری شناخت آن بیشتر است. در نمادشناسی استورهی "افراسیاب" نیز، باید گفت این شخصیت استوره ای-حماسی در طول تاریخ، خط تکاملی را پیموده است و قدمت آن موجب پیچیدگی هر چه بیشتر آن شده است. اما هنوز نمرده است و همچنان در ناخودآگاه قومی ایرانیان حضور دارد.
افراسیاب، در دوران مهآلود طفولیت قوم ایرانی و پیش از شکل گیری حماسه، ظاهرا یک دیو بوده است ؛ دیو خشکی و خشکسالی. (جوزف کارنوی، اساتیر ایرانی، ص ۹۳) هرچه که به اعماق تاریخ فرومی رویم و به زمانی که اقوام هندی و ایرانی به تازگی از یکدیگر جدا شده بوند عنصر دیوگونگی در شخصیت افراسیات پررنگ تر می نماید.
در شاهنامه نیز هنوز این صفت خشکیبخشی او پا برجاست. در جنگ ایرانیان و تورانیان وقتی "زو تهماست" به پادشاهی می رسد:
همان بد که تنگی بد اندر جهان --- شده خشک خاک و گیا را دهان
نیامد همی ز آسمان هیچ نم --- همی برکشیدند نان با درم ...
بعد از برقراری صلح با افراسیاب نیز رودها جاری می شوند و زمین از نو سرسبز می شود:پر از غلغل و رعد شد کوهسار --- زمین شد پر از رنگ و بوی و نگار
در اوستا او بدگهر است و دشمن ایرانیان و کشندهی سیاوش و اغریرث. او در تلاش است فر کیانی را به چنگ آورد ولی فر از او می گریزد و این داستان تکرار می شود تا اینکه "هومَ" او را ببند می افکند و سرانجام کیخسرو او را در کنار دریاچه ژرف چیچست بکین سیاوش، پدرش و بانتقام اغریرث می کشد. (رک حماسه سرایی در ایران، استاد ذبیح الله صفا برگ 618)
جوزف کارنوی در اساتیر ایرانی می نویسد:"افراسیاب، از زیانکاران و دیو خشکی است. ولی هومَ او را به بند نمود و سرانجام به دست [کی]خسرو هلاک شد. (اوستا یسنا 7،9 ، یشت9، 22-18 و یشت 19 ، 56-64) تمامی این عناصر در شاهنامه فردوسی حفظ شده ، اما ماجرای اصلی به صورت جنگی بین دو قوم و دو سلسله سلطنتی در می آید."
با ورود افراسیاب در عرصه ی حماسه، او تبدیل به یک شخصیت شبه انسانی دارای نژاد و اصل و نسب شده است. او شاه تورانیان است و خود نیز تورانی است و تورانیان هم آریایی هستند و خویشاوند ایرانیان. حتی از سوی نویسندگان کهن برای او نسبنامه هایی هم ترتیب داده شده است. (رک حماسه سرایی در ایران، استاد ذبیح الله صفا برگ 623) ظاهرا بخشهای حماسی قصه ی ایرانیان و تورانیان به وجود قومی سکایی باز میگردد که جنگاور است و از بخشهای شمال شرقی به مرزهای ایران تاخته و برای سالهای طولانی بین ایرانیان و آنها جنگ و گریز بوده است و سرانجام ایرانیان (به رهبری کیخسرو) بر آنها چیره می شوند.
مشاهده می کنید که به مرور زمان افراسیاب با واقعیتهای تاریخی و اجتماعی تطبیق پیدا می کند و تبدیل به یک شخصیت شبه انسانی می شود. چنین سیری در اساتیر ایران (از دیو و خدا و شخصیتهای انتزاعی به سوی شخصیتی انسانی) در جاهای دیگر هم رخ داده است. مثلا در داستان ضحاک هم چنین تکاملی را می بینیم. مهرداد بهار در تأثير حكومت كوشانها در تشكيل حماسه ملى ايران می نویسد: "... شاهان پيشدادى و كيانى، تا كيخسرو، عمدةً خدايان مرحله قبلى تمدن هند و ايرانى و سياوش و كيخسرو خداوندان بومى غرب آسيا در اعصار بسيار كهن بودهاند.... ولى بقيه شاهان پيشدادى و كيانى، جز سياوش و كيخسرو، به احتمال زياد، خدايان هند و ايرانىاند كه در ايران از مقام خدائى سقوط مىكنند و به مقام سلطنت مىرسند."
نکتهی دیگر که کمی اتمسفر این شخصیت استوره ای حماسی را مه آلود کرده و به پیچیدگی آن افزوده است "ترک" قلمداد شدن او از سوی عده از نویسندگان بویژه فردوسی است. پژوهشها نشان می دهد که تورانیان ترک نژاد نبوده اند بلکه آریایی و خویشاوند ایرانیان بوده اند. (در نژاد مشترک ایرانیان و تورانیان-1)(در نژاد مشترک ایرانیان و تورانیان - ۲) البته تورانیان در سرزمینی می زیسته اند که بعدها از آن سو ترکان به ایرانیان حمله برده اند و شاید علت این یکسان انگاری این باشد.(سرزمین توران کجاست؟)
اما به نظر من می توان این دلیل را قوی تر دانست که افرادی چون فردوسی تمایل بسیار زیادی داشته اند که این شخصیت منفور و قومش را با ترکان مهاجر به ایران که در آن زمان ستمهای فراوان به ایرانیان کرده بودند یکی معرفی کنند و از این رهگذر خشم ایرانیان را از افراسیابِ فعلا غیر موجود به ترکان موجود انتقال دهند. این کار را فردوسی در موارد دیگر نیز انجام داده است (استورهی ضحاک تازی - 2) که از حوصلهی بحث کنونی خارج است.
بر این پایه می بینیم که نام افراسیاب با چندین کلیدواژه در پیوند است و در تحلیلمان از این شخصیت باید همه ی این عناصر را در نظر داشته باشیم: دیو خشکسالی در باور کهن ایرانی، سرکردهی قومی آریایی و مهاجم از سوی ماوراء النهر و ترکنژاد بودن او.