حسین
جوشن لو
یکی از
مهمترین جنبه های زندگی "اخلاق" است. دو صفت اخلاقی و غیر اخلاقی یا خوب
و بد را به اکثر حالتها، کارها و رفتارهای بشری حتی کارهای کاملا انتزاعی مانند
فکرکردن می توان نسبت داد. و البته به برخی از کارها نیز نمی توان یا کمتر می توان
صفهای اخلاقی نسبت دهیم؛ برای نمونه نفس کشیدن. در فرهنگهای مختلف وسعت این حوزه
(کارها و صفتهایی که وصف اخلاقی/غیر اخلاقی بر آنها بار نمی شود) متفاوت است. در
برخی وسعت آن کوچکتر و در برخی بزرگتر است.
در
فرهنگ غربی فضای خارج از اخلاق گسترده تر و وسیعتر است و بسیاری از کارها و
حالتهایی را که ما به آنها صفتهای اخلاقی بار می کنیم/ می توانیم بار کنیم، برای
آنها می تواند خارج از تیررس قضاوتهای اخلاقی باشد. با بهره گیری از این بستر فرهنگی،
فیلسوف بزرگی چون نیچه کتابی قطور می نویسد با عنوان "فراسوی خیر و شر"
و در آن از اتمسفری جدید سخن می گوید که در آن تفکر و فرهنگ پروایی از انگهای
اخلاقی مرسوم ندارد: "دروغ را شرط زندگی شمردن، بی گمان، ایستادن در برابر
احساسهای ارزشی رایج است بطرزی خطرناک؛ و فلسفه ای که چنین خطری کند، تنها از این
راه است که خود را در فراسوی خیر و شر می نهد." (فراسوی خیر و شر، پاره 4)
باری، غربی
ها نسبت به این اتمسفر آگاهی دارند و لذا برای آن مثلا در زبان انگلیسی واژه ای هم
ساخته اند: Amoral. دیکشنری میریام وبستر در تعریف این واژه می
نویسد:
1: having or showing no concern about whether behavior is
morally right or wrong
a : being neither
moral nor immoral; specifically : lying
outside the sphere to which moral judgments apply
عبارتها
بسیار صریح و در عین حال جذاب است. اتمسفرAmoral فضایی است خارج از تیررس قضاوتهای
اخلاقی که برای ما ایرانی ها که حتی خوابیدن و نفس کشیدنمان می تواند ذکر خدا و
عبادت باشد فضایی کم و بیش گنگ و ناشناخته است. به نوشته این دیکشنری این واژه از
سال 1779 رواج داشته است. فرهنگ اتیمولوژی آنلاین هم این واژه را به Robert Louis Stephenson
(1850-1894) منسوب می کند که آنرا برای تمایز قائل شدن از immoral ( غیر اخلاقی) به کار برده
است.
در
زبان فارسی اما صفت یا نامی برای اشاره به این اتمسفر نداریم. فارسی سره حتی در
دادن معادلی برای "اخلاق" ناتوان است. ابوالقاسم پرتو در کتاب "واژه
یاب" معادلهایی مانند رفتار، خوی ها و فرخوی را برای اخلاق ارائه می دهد که
هیچ کدام دلالت کامل به مفهوم ندارد. هرچند پیشوند نفی کنند A در فارسی
گذشته، معادل مشابهی داشته: اَ (در واژه هایی مانند اَنیران: غیر آریاییان، اَنوش:
جاویدان، بدون مرگ) اما این پیشوند امروزه سترون است و کاربردی ندارد. اگر هم زنده
بود معادل فارسی دلچسبی برای اخلاق و اخلاقی نداشتیم تا این پیشوند در ابتدای آن
قرار گیرد.
از سویی
فارسی دری (فارسی آمیخته با عربی) نیز در ارائه معادلی برای این واژه ناتوان است.
داریوش آشوری در "فرهنگ علوم انسانی" تلاش کرده معادلی برای این واژه
بیابد. او برابرهایی چون نااخلاقی، ورای اخلاق، اخلاق نشناس و غیر اخلاقی را برابر
این واژه نوشته است. این برابرها (گذشته از اینکه برخی اسم هستند و ترجمه صفت به
اسم اشتباه است)، هیچ کدام جنبه بیرون از اخلاقی واژه را نمی رساند بلکه جملگی در
دل خود دارای قضاوت اخلاقی هستند. از نااخلاقی!، جدای از مهجوریتش، ما بی اخلاقی
می فهمیم و اخلاق نشناسی هم مانند خدانشناسی بار منفی دارد. ورای اخلاق هم (گذشته
از اینکه معادل نیست بلکه تعریف است،) خنثی نیست و معمولا وراء دیگر چیزها بودن
هرچند در عربی پشت و عقب چیزی بودن معنی میدهد، اما در زبان فارسی، در دل خود
قضاوتی نهفته دارد و ما ایرانیها معمولا وراء را بالاتر و برتر بودن می فهمیم
(مانند ماوراء الطبیعه) اما با اینحال این گزینه از بقیه گزینه های آشوری مناسب تر
به نظر می رسد. باری، مشکل از آشوری نیست. زبان فارسی و پشتوانه فرهنگی و فکری آن ناتوان
و عقیم است.
شاید
می شد "فرااخلاقی" را معادل خوبی برای واژه مورد بحث دانست (و قطعا
آشوری هم این معادل را در نظر داشته). در فرهنگهای فارسی یکی از معانی "فرا"
را دورتر و آنسوتر ذکر کرده اند مثلا در فرارود. اما متاسفانه "فرااخلاق"
قبلا درست یا اشتباه به عنوان معادل Meta-ethics به کار رفته و تثبیت شده
است. از سوی دیگر فرا هم مانند وراء در زبان فارسی بدلیل شباهت با واژه فراز معنای
برتری و بلندی را در دل خود دارد. (فراز در فارسی معنی بلندی و اوج دارد: فراز و نشیب، بر
فراز آسمان، در فرازی از صحبتایش)
در فرهنگ مذهبی ما اما شاید بتوان معادلی برای این واژه یافت؛ آنجا که متشرعین سخن از احکام پنجگانه تکلیفی می گویند: حرام، واجب، مستحب، مکروه و مباح. "مباح" عملی است که مشمول چهار حکم تکلیفی (حرام، واجب، مستحب، مکروه) نباشد. یعنی نه انجامش سفارش شده و نه ترک آن. لذا مکلف مخیر است به اصل اباحه متوسل شده و طبق نظر خود آن عمل را انجام دهد یا ندهد. انجام یا ترک مباح، ثواب و عقابی به همراه ندارد. هرچند در سنت دینی اسلامی، مباح هم حکمی تکلیفی و شرعی است و اصل اباحه از آموزه های دینی استخراج شده، اما به هر حال شاید، مباح، تنها معادل فرهنگ سنتی ما، با آن وسعت بی کرانش، برای اتمسفر بیرون از اخلاق باشد. / گفتاورد
در فرهنگ مذهبی ما اما شاید بتوان معادلی برای این واژه یافت؛ آنجا که متشرعین سخن از احکام پنجگانه تکلیفی می گویند: حرام، واجب، مستحب، مکروه و مباح. "مباح" عملی است که مشمول چهار حکم تکلیفی (حرام، واجب، مستحب، مکروه) نباشد. یعنی نه انجامش سفارش شده و نه ترک آن. لذا مکلف مخیر است به اصل اباحه متوسل شده و طبق نظر خود آن عمل را انجام دهد یا ندهد. انجام یا ترک مباح، ثواب و عقابی به همراه ندارد. هرچند در سنت دینی اسلامی، مباح هم حکمی تکلیفی و شرعی است و اصل اباحه از آموزه های دینی استخراج شده، اما به هر حال شاید، مباح، تنها معادل فرهنگ سنتی ما، با آن وسعت بی کرانش، برای اتمسفر بیرون از اخلاق باشد. / گفتاورد