۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

اندروید علیه ویندوز

زمین کوچک شده است و بر روی آن واپسین انسان در جست و خیز است.
انسانی که همه چیز را کوچک می کند. نسل او، همچون پشه، فناناپذیر است.
واپسین انسان درازترین عمر را دارد.
نیچه، چنین گفت زرتشت، ص 27

ح. جوشن لو
برای نسل ما که سی سالگی را رد کرده ایم و در دهه چهارم از عمر خود هستیم، کامپیوتر شخصی (PC )، پاره ای مهم از تاریخ زندگی و خاطراتمان است. کامپیوتر ابزار ما بود برای دستیابی به حجم عظیم اطلاعاتی که در اینترنت جریان داشت و همچنین راهی برای ارتباط در جامعه مجازی. حجم و اندازه کامپیوتر به همراه میز و متعلقاتش چون اسپیکر و پرینتر، کم و بیش زیاد بود، و هم اندازه اندام یک انسان نشسته یا حتی شاید عریض تر از آن بود. ما با کامپیوتر کتابها و مقاله های طولانی دانلود و پس از پرینت آن مطالعه می کردیم. با کامپیوتر در فاروم های گفتگو حضور داشتیم و بحثهای طولانی انجام می دادیم. مانیتور بزرگ و نحوه نشستن ما پشت کامپیوتر به ما اجازه می داد مقاله های طولانی و حتی کتاب های پی دی اف شده را مطالعه کنیم و در بحثهای طولانی شرکت کنیم.
اما چرخ روزگار بر همین پاشنه نچرخید. با پیشرفت تکنولوژی، کامپیوترهای عریض و حجیم ما، تبدیل به گوشی ها و تبلت های کوچک و کم حجم شدند. امروز ابزار ما برای ورود به اینترنت و جامعه مجازی نه کامپیوتر شخصی که گوشی و تبلت است. کامپیوترهایی که برای رشد و ارتقاء فرزندانمان خریده ایم، در گوشه ای از اتاق خاک می خورد و فقط فضا را اشغال کرده است. زیرا فرزندانمان صبح تا شب سرگرم گوشی و تبلتشان هستند.
این کوچک شدن سایز ابزار ورود به اینترنت، اما، فقط یک اتفاق فیزیکی نیست. بلکه در حجم صید ما از دریای مواج اینترنت نیز تاثیر داشته است. با گوشی و تبلت به سختی می توان کتاب دانلود و مطالعه کرد؛ مقاله و خبر طولانی خواند؛ بحث طولانی کرد؛ پست طولانی ارسال کرد. شکار فرزندان ما، و شاید خودمان، از اینترنت، دیگر کتاب و مقاله و نوشته و بحث طولانی نیست. زیرا ابزارهای ما، گوشی و تبلت، و نحوه نشستن ما، دیگر این اجازه را به ما نمی دهد و بر دشواری ها می افزاید. به تبلت و گوشی پرینتر وصل نمی شود تا بتوان کتاب و مقاله پرینت و مطالعه کرد. با تبلت و گوشی نمی توان فیلمهای کلاسیک و عمیق دانلود و نگاه کرد. با این ابزارها نمی توان بحث های طولانی و مستند انجام داد؛ بلکه تنها می توان چتهای روزمره با جملات کوتاه انجام داد و مطالب کوتاه مطالعه کرد. پستهای کمی طولانی پیجهای فیس بوکی، مورد توجه خوانندگان واقع نمی شود، زیرا واقعا دشوار است با گوشی و تبلت نوشتن و خواندن طولانی. وبلاگها و سایتهای شخصی، جای خود را به استاتوسهای مختصر فیس بوک، توئیتر، اینستاگرام و ... می دهد.
کوتاه سخن آنکه، با کوچکتر شدن سایز ابزارهای اتصال ما به اینترنت و فضای مجازی، سایز شکار و برداشت ما از دریای اطلاعات نیز کوچکتر شده است. کیسه و انبان ما، اکنون، چه سبک و تهی است. در زندگی روزمره، اندروید چه هوشمندانه، کم کم، ویندوز نوستالژیک مارا از صفحه روزگار حذف می کند و آنرا محدود به فضاهای کاری و تجاری می کند. و این چیزی نیست جز طلیعه مینیمال شدن فرهنگ و فکر ما. / گفتاورد
مرتبط:

۱۳۹۳ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

انحصار خواندن و نوشتن در دست موبدان و پیامدهای آن


ح. جوشن لو

انحصار خواندن و نوشتن (سواد) در دست موبدان و اشراف از نقاط تاریک تاریخ و فرهنگ ایرانی در پیش از اسلام است. از کنار این مهم نباید بسادگی گذشت. در بهمن یشت بند دوم و خرداد یشت بند نهم انوشیروان خسرو قبادان از موبدان بزرگ پیمان خواست تا زند را جز به پیوند خویش و به محارم به دیگران نیاموزد. اهورا مزدا همین سفارش را به زرتشت می کند.
از این گذشته موبدان در تدوین خط و دبیره شان، که به خط پهلوی معروف است، نیز نهایت خیانت را به مردم روا داشته اند و خط مزبور پیچیدگی های بسیار دارد و بدلیل وجود حروف و نویسه های مشترک ذاتا خطی رمز آمیز است که هنوز بعد از گذشت قرنها و انجام پژوهشها و رمزگشایی های بسیار یادگیری و فهم این زبان بسیار دشوار و تشخیص برخی واژه ها هنوز ناممکن است. از سوی دیگر کاربرد یک دسته از واژه ها که ریشه آرامی داشته اما با خط و زبان پهلوی نوشته و تلفظ میشده، که به "هزوارش" معروفند، بر رازآلودگی و دشواری فهم این خط بیش از پیش افزوده است.
این عبارات و داستان ها بوی یک توطئه و تبانی بزرگ تاریخی و ضد مردمی را به مشام می رساند. این انحصار، از سویی به فرهنگ و تمدن بازمانده از ایران ساسانی و زبان پهلوی، رنگ و بویی کاملا دینی داده است. چرا که بدیهی است موبدان علاقه به نگارش و نگاه داشت متون مذهبی داشته اند و نه علمی یا فلسفی و ... . این است که از مجموعه کتابهای بازمانده از دوران ساسانی و دو سه سده اول بعد از اسلام به زبان پهلوی، اکثریت قریب به اتفاق کتابها دینی و کلامی هستند. حتی چند رساله کوچکی هم که معمولا آنها را غیر دینی قلمداد می کنند مانند خسرو و ریدک، یادگار زریر و رساله شطرنج صبغه دینی دارند.
این انحصار، از سوی دیگر، بر شکل گیری و تدوین و ادامه حیات استوره های ایرانی نیز تاثیر گذاشته و منشا تکوین دو روایت گوناگون شده است: یکی آن گونه که موبدان زرتشتی نوشته اند. و دیگری آنطور که مردم عادی و دهقانان سینه به سینه روایت کرده اند.
در روایت نخست (مانند متون اوستانی و نوشته های موبدان) دیانت زرتشتی نقش کلیدی دارد و جایگاه آدمها بر اساس نسبتشان با زرتشت سنجیده می شود. برای نمونه گشتاسپ شاهی بسیار ستوده است زیرا به دیانت زرتشتی پیوست و از زرتشت حمایت کرد و او را برترین شاه می دانند و وزیرش جاماسپ را نیز یک موبد بزرگ و پاکنهاد.
اما در روایت دوم (مانند خدای نامه ها و شاهنامه) زرتشت هم شخصیتی است مانند بقیه. گشتاسب نه شاهی خوب، بلکه شاهی پلید است که پسرش اسفندیار را به کام مرگ می فرستد (به زاول پیش رستم). در این روایت ستوده ترین شاه کیخسرو است که پیش از زرتشت و گشتاسپ است و از نظرها پنهان شده تا در آخر الزمان باز گردد و پادشاهی از سر گیرد. این روایت در شاهنامه کاملا آشکار است. روایت اول رسمی است و ساخته و پرداخته قشر روحانی و حاکم (موبدان). اما روایت دوم روایتی سکولار است. از دیرباز این دو روایت در ایران زمین وجود داشته و ریشه های سکولاریسم و پلورالیسم ایرانی را می توان تا اعماق استوره ها دنبال کرد.
این دو روایت گاه حتی واقعیتهای تاریخی را متفاوت گزارش می کنند. برای نمونه انگیزه رزم رستم و اسفندیار در شاهنامه، مکر گشتاسپ شاه مبنی بر دستگیری رستم معرفی شده و چون رستم این فرمان را به جا نمی آورد میان رستم و اسفندیار نبردی خونین در می گیرد و رستم با همکاری سیمرغ اسفندیار را می کشد.
اما در روایت دیگر علت رفتن اسفندیار به نزد رستم نه اسارت وی، بلکه دعوت او به دیانت زرتشتی است. این واقعیت در منابع گوناگونی همزمان یا پیشتر از شاهنامه نقل شده و ظاهرا با آنکه فردوسی از این روایت آگاه بوده، داستان را طور دیگری نقل کرده است.
باری، رستم با دیانت زرتشتی میانه خوبی نداشته و دین سنتی ایرانی را ترجیح می داده. و حتی در گزارشها است که زرتشت پیش از آنکه به سراغ گشتاسپ رود، در پی آوازه رستم، به سراغ رستم می آید اما رستم از قبول دین سرباز می زند و او را به نزد گشتاسپ می فرستند. وقتی هم که اسفندیار برای دعوت او به دیانت زرتشتی می رود او مقاومت می کند، و ادامه کار را همه می دانیم. بدلیل کینه موبدان نسبت به رستم، نام او در منابع اوستایی نیامده است. اما در منابع سکولار مانند شاهنامه، او قهرمان اصلی داستان است.
با توجه به اینکه در ایران بدلیل مکر موبدان، تنها موبدان و موبدزادگان و اقشار خاص حق آموزش خواندن و نوشتن داشته اند، در نظر بگیرید که سایرین که سواد خواندن و نوشتن نداشته و داستانها را بصورت سینه به سینه نقل می کرده اند، چه قدرت و اراده ای داشته اند که امروز ما استوره هایمان را از نظرگاه آنان می شناسیم نه از دریچه تنگ نگاه موبدان خشک اندیش. آری، چنین است./ گفتاورد

Strauss - Also Sprach Zarathustra
Found at Also Sprach Zarathustra on KOhit.net