ح. جوشن لو
یکی از مفاهیم بنیادین در متاسایکولوژی، از منظر فروید، مفهوم اقتصاد روانی است. "اصل ثقل اجسام که اصل ثبات هم خوانده شده است، پایه و بنای اصلی اقتصاد روانی را تشکیل می دهد. این اصل عبارت است از کوشش ارگانیسم در حفظ پایین ترین حد ممکن در مصرف انرژی، یعنی در تحریکات."(واژگان فروید ص 35)
یکی از مفاهیم بنیادین در متاسایکولوژی، از منظر فروید، مفهوم اقتصاد روانی است. "اصل ثقل اجسام که اصل ثبات هم خوانده شده است، پایه و بنای اصلی اقتصاد روانی را تشکیل می دهد. این اصل عبارت است از کوشش ارگانیسم در حفظ پایین ترین حد ممکن در مصرف انرژی، یعنی در تحریکات."(واژگان فروید ص 35)
خلاصه اینکه از منظر روانکاوی فروید، مقصود نهایی ارگانیسم این است که با از بین بردن محرکها که تعادل ارگانیسم را به هم زده و تنش ایجاد کرده و موجب اتلاف انرژی شده اند، موجب بازگشت ارگانیسم به حالت تعادل یعنی صرف حداقل انرژی شود.
در ظاهر به نظر می رسد که در کل "تنش" عاملی منفی برای ارگانیسم است و در نهایت مضر و باید هر چه زودتر از شرش خلاص شد. اما آیا واقعیت امر چنین است؟
به گمان من خیر. هرچند ایجاد تنش در ارگانیسم ممکن است موجب مشکلاتی شود و زندگی را بر فرد جهنم کند، اما در انسانهای نیرومند و سالم (به لحاظ روانی)، هر تنش نعمتی است از سوی طبیعت یا اجتماع. اگر تنشی در زندگی یک انسان نبود آیا او گامی به جلو بر می داشت؟ تا تنش و عدم تعادلی در ارگانیسم ایجاد نشود، آیا منطقا و تجربتا، ارگانیسم دلیلی برای حرکت و فعالیت در خود می دید؟
عامل تنش عموما "نهاد" است و غرایز و سائقهای قوی و فعالش. حس گرسنگی و نیاز جنسی در فرد انگیزه برای فعالیت جهت برهم زدن این تنش و عدم تعادل ایجاد می کند. ازسویی گاه "فرامن" نیز انگیزه برای حرکت ایجاد می کند. مثلا اگر مدل آرمانی فرامن ارضا نشود احساس حقارت دست داده فرد را به عمل باز می دارد.
پس تنش عاملی همیشه مضر و مهلک نیست و عموما در انسانهای بزرگ موجب حرکت به جلو، پیشرفت و موفقیت فرد انسانی است. انسان های بزرگ از تنش نمی هراسند. به استقبال هر آنچه راحت ارگانیسم را بر هم می پاشد می روند و از تلاشی که برای مهار آن عدم تعادل می کنند لذت می برند و بی شک از این پروسه چیزهای بزرگی نصیبشان می شود. آنهایی که به استقبال خطر و تنش نمی روند، همیشه همان که بوده اند باقی می مانند، آدمهای هرروزی.